تنومةلغتنامه دهخداتنومة. [ ت َن ْ نو م َ ] (ع اِ) یکی تنوم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). واحد تنوم . یک درخت تنوم . (ناظم الاطباء). رجوع به تَنّوم شود.
تخومةلغتنامه دهخداتخومة. [ ت َ م َ ] (ع اِ) واحد تُخوم . (منتهی الارب ). نشان و حد فاصل میان دو زمین . (ناظم الاطباء). رجوع به تخم و تخوم شود.
تنومندلغتنامه دهخداتنومند. [ ت َ م َ ] (ص مرکب ) توانا و تندرست . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تندرست . (صحاح الفرس ). توانا. (شرفنامه ٔ منیری ). از: تن + اومند (پسوند اتصا
تنوره زدنلغتنامه دهخداتنوره زدن . [ ت َ رَ / رِ زَ دَ ] (مص مرکب ) چرخ زدن و گرد گشتن و حلقه بستن ، چنانکه گردباد تنوره می زند. (آنندراج ). گرد چیزی گرد آمدن : هزاران دلیران جوینده ک
تنوملغتنامه دهخداتنوم . [ ت َن ْ نو ] (ع اِ) روزگردک . خوردن ثمر آن با سپندان و آب ، کشنده ٔ اقسام کرمهاست و ضماد برگ آن با سرکه ، ثآلیل را قلع کند. (منتهی الارب ). روزگردک که د
تخومةلغتنامه دهخداتخومة. [ ت َ م َ ] (ع اِ) واحد تُخوم . (منتهی الارب ). نشان و حد فاصل میان دو زمین . (ناظم الاطباء). رجوع به تخم و تخوم شود.
تنومندلغتنامه دهخداتنومند. [ ت َ م َ ] (ص مرکب ) توانا و تندرست . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تندرست . (صحاح الفرس ). توانا. (شرفنامه ٔ منیری ). از: تن + اومند (پسوند اتصا