تنوءلغتنامه دهخداتنوء. [ ت ُ ] (ع مص ) به جائی مقیم شدن . (تاج المصادر بیهقی ). مقیم شدن در شهر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و فی الحدیث : من تنا
تنوعلغتنامه دهخداتنوع . [ ت َ ن َوْ وُ ] (ع مص ) نوع نوع شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گونه گونه شدن . (دهار). گوناگون شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظ
تنوعدیکشنری فارسی به انگلیسیcatholicity, diversity, heterogeneity, variation, range, variance, variety
تنوعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ، چندگونگی، گوناگونی، تعدد، اختلاف، واریته، تغییر پذیری، چندتایی، چندگانگی رنگارنگی، ناهمگنی تفاوت، اختلاف، دگرگونگی، پراکندگی، تفرق، تشتت، تفرقه، تش
تنوءالشاعرلغتنامه دهخداتنوءالشاعر. [ ت َ ئُش ْ شا ع ِ ] (اِخ ) محمد ابراهیم بن سالم بن فضیلة المعافری المعری ابوعبداﷲ الاندلسی المدعو بالتنوء ادیب الشاعر. وی در سال 689 هَ . ق . متولد
تبوءلغتنامه دهخداتبوء. [ ت َ ب َوْ وُءْ ] (ع مص ) جای گرفتن .(زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). فرود آمدن و مقیم شدن در مکانی . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آن
تنوخیلغتنامه دهخداتنوخی . [ ت َ ] (اِخ ) رجوع به ابوالقاسم تنوخی ، علی بن محسن بن علی قاضی نحوی شود.
تنوخیلغتنامه دهخداتنوخی . [ ت َ ] (اِخ ) رجوع به ابوالقاسم تنوخی ، علی بن محمدبن داودبن ابراهیم القاضی شود.
تنوخیلغتنامه دهخداتنوخی . [ ت َ ] (اِخ ) رجوع به ابوعلی محسن بن ابی القاسم علی بن محمد... تنوخی شود.
تنوءالشاعرلغتنامه دهخداتنوءالشاعر. [ ت َ ئُش ْ شا ع ِ ] (اِخ ) محمد ابراهیم بن سالم بن فضیلة المعافری المعری ابوعبداﷲ الاندلسی المدعو بالتنوء ادیب الشاعر. وی در سال 689 هَ . ق . متولد
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد الصخری الخوارزمی ، مکنی به ابوالفضل . ابومحمد محمودبن ارسلان در تاریخ خوارزم گوید: او یکی از مفاخر خوارزم است و در اواخر سال 40
تبوءلغتنامه دهخداتبوء. [ ت َ ب َوْ وُءْ ] (ع مص ) جای گرفتن .(زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). فرود آمدن و مقیم شدن در مکانی . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آن
تنوخیلغتنامه دهخداتنوخی . [ ت َ ] (اِخ ) رجوع به ابوالقاسم تنوخی ، علی بن محسن بن علی قاضی نحوی شود.
تنوخیلغتنامه دهخداتنوخی . [ ت َ ] (اِخ ) رجوع به ابوالقاسم تنوخی ، علی بن محمدبن داودبن ابراهیم القاضی شود.