تنولغتنامه دهخداتنو. [ ت َ ] (اِ) قوت و توانایی را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). همان توان مذکور. (شرفنامه ٔ منیری ). ظاهراً از ترکیب تنومند این معنی ساخته شده . (
تنوخیلغتنامه دهخداتنوخی . [ ت َ ] (اِخ ) رجوع به ابوالقاسم تنوخی ، علی بن محسن بن علی قاضی نحوی شود.
تنوخیلغتنامه دهخداتنوخی . [ ت َ ] (اِخ ) رجوع به ابوالقاسم تنوخی ، علی بن محمدبن داودبن ابراهیم القاضی شود.
تنوخیلغتنامه دهخداتنوخی . [ ت َ ] (اِخ ) رجوع به ابوعلی محسن بن ابی القاسم علی بن محمد... تنوخی شود.
تنوخیلغتنامه دهخداتنوخی . [ ت َ ] (اِخ ) (الامام ...) زین الدین محمدبن محمدبن عمرو التنوخی ، مکنی به ابوعبداﷲ. او راست :الاقصی القریب ، در علم بیان . (از معجم المطبوعات ).
تنومندلغتنامه دهخداتنومند. [ ت َ م َ ] (ص مرکب ) توانا و تندرست . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تندرست . (صحاح الفرس ). توانا. (شرفنامه ٔ منیری ). از: تن + اومند (پسوند اتصا
تنوخیلغتنامه دهخداتنوخی . [ ت َ ] (اِخ ) رجوع به ابوالقاسم تنوخی ، علی بن محسن بن علی قاضی نحوی شود.
تنوخیلغتنامه دهخداتنوخی . [ ت َ ] (اِخ ) رجوع به ابوالقاسم تنوخی ، علی بن محمدبن داودبن ابراهیم القاضی شود.
تنوخیلغتنامه دهخداتنوخی . [ ت َ ] (اِخ ) رجوع به ابوعلی محسن بن ابی القاسم علی بن محمد... تنوخی شود.
تنوخیلغتنامه دهخداتنوخی . [ ت َ ] (اِخ ) (الامام ...) زین الدین محمدبن محمدبن عمرو التنوخی ، مکنی به ابوعبداﷲ. او راست :الاقصی القریب ، در علم بیان . (از معجم المطبوعات ).