تنمرلغتنامه دهخداتنمر. [ ت َ ن َم ْ م ُ ] (ع مص ) دراز کشیدن آواز وقت ترسانیدن و بیم کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پلنگی نمودن . (منتهی ال
تامرالغتنامه دهخداتامرا. [ م َرْ را ] (اِخ ) طسوجی است در جانب شرقی بغداد و دارای نهر وسیعی است که در هنگام مد، سفینه ها در آن آمد و رفت کنند. این نهر از کوههای شهر زور و کوههای
تامرادیلغتنامه دهخداتامرادی . [ م ُ ] (اِخ ) تیره ای از ایل طیبی از شعبه ٔ لیراوی ایلات کوه گیلویه ٔ فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 89). و رجوع به طیبی و فارسنامه ٔ ناصری و جغرا
تامرانلغتنامه دهخداتامران . [ م َ ](اِخ ) موضعی است در کنارنهر «نَلِن ِ» در هند. (ماللهند بیرونی ص 131 س 17).
تامربرنلغتنامه دهخداتامربرن . [ ] (اِخ ) نام نهری است که از کوه مَلَوَ جاری شود. رجوع به ماللهند بیرونی ص 128 و 148 و 155 شود.
تنمیرلغتنامه دهخداتنمیر. [ ت َ ] (ع مص ) خشم گرفتن و بدخوی شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تنمر. (اقرب الموارد). || دگرگون ساختن و ترش کردن روی
متنمرلغتنامه دهخدامتنمر. [ م ُ ت َ ن َم ْ م ِ ] (ع ص ) خشم ناک وزشت خو. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). زشت خو و ترشرو. (ناظم الاطباء). || متغیر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (
تامرالغتنامه دهخداتامرا. [ م َرْ را ] (اِخ ) طسوجی است در جانب شرقی بغداد و دارای نهر وسیعی است که در هنگام مد، سفینه ها در آن آمد و رفت کنند. این نهر از کوههای شهر زور و کوههای
تامرادیلغتنامه دهخداتامرادی . [ م ُ ] (اِخ ) تیره ای از ایل طیبی از شعبه ٔ لیراوی ایلات کوه گیلویه ٔ فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 89). و رجوع به طیبی و فارسنامه ٔ ناصری و جغرا