تنقیحلغتنامه دهخداتنقیح . [ ت َ ] (ع مص ) مغز استخوان بیرون کردن . (تاج المصادر بیهقی ). مغز بیرون کردن از استخوان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). |
تنقیحفرهنگ مترادف و متضاد۱. اصلاح، پیراستگی، تهذیب، تصحیح ۲. اصلاح کردن، پاکیزهگردانیدن، پیراستن، تهذیب کردن (کلام)، خالصگردانیدن
تنقیهگویش اصفهانی تکیه ای: amâla طاری: tanqiya طامه ای: tanqiya طرقی: tanqiya کشه ای: tanqiya نطنزی: tanqiya
تنقیهلغتنامه دهخداتنقیه . [ ت َ ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِمص ) پاکی و صافی و پاک و پاک کردن و لاروب کردن . (ناظم الاطباء). پاک کردن . پاکیزه کردن . تنظیف . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
تنقیح طلبلغتنامه دهخداتنقیح طلب .[ ت َ طَ ل َ ] (نف مرکب ) هر امری که تحقیق و تفتیش در آن لازم باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به تنقیح شود.
تنقیح کردنلغتنامه دهخداتنقیح کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پاک و پاکیزه کردن از زواید و عیوب و خالص کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به تنقیح شود.
ترقیحلغتنامه دهخداترقیح . [ ت َ ] (ع مص ) اصلاح کردن مال را، یقال : فلان یرقح ماله و عیشه ؛ ای یصلحه . (از اقرب الموارد). نیکویی سیاست و تیمار داشتن شتران را. (منتهی الارب ) (ناظ
تشقیحلغتنامه دهخداتشقیح . [ ت َ ] (ع مص ) رنگ برآوردن غوره ٔ خرما. (زوزنی ). رنگ کردن غوره ٔ خرما و سرخ گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تنقیح طلبلغتنامه دهخداتنقیح طلب .[ ت َ طَ ل َ ] (نف مرکب ) هر امری که تحقیق و تفتیش در آن لازم باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به تنقیح شود.
تنقیح کردنلغتنامه دهخداتنقیح کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پاک و پاکیزه کردن از زواید و عیوب و خالص کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به تنقیح شود.
صاید نهدیلغتنامه دهخداصاید نهدی . [ ی ِ دِ ن َ ] (اِخ ) صاحب تنقیح المقال گوید: برید عجلی از ابی عبداﷲ در تفسیر آیه ٔ «هل انبئکم علی من تنزل الشیاطین ، تنزل علی کل افاک اثیم » (قرآن
اسحاقلغتنامه دهخدااسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم حُضَینی . صاحب تنقیح المقال گوید:حضینی بر وزن زبیری باشد منسوب بابی ساسان تابعی از بنی رقاش ، و آن بطنی است از بکربن وائل از ع