تنقطاریلغتنامه دهخداتنقطاری . [ ت ُ ق ُ / ق َ ] (حامص ) پاسبانی . (آنندراج ) (بهار عجم ). شغل پاسبانی در شب و شب پاسبانی . (ناظم الاطباء) : گرد قصر عالی شهزاد شبها تا بروزخون دل از
تنقطارلغتنامه دهخداتنقطار. [ ت ُ ق ُ/ ق َ ] (اِ) پاسبان را گویند. || شمع باریک و بلندی را نیز گفته اند که از سر شب تا صباح بسوزد. (برهان ) (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
تطاریفلغتنامه دهخداتطاریف . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تطریف . اطراف و جوانب انگشتان : اختضبت المراءة تطاریفها؛ ای اطراف اصابعها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تنگباری کردنلغتنامه دهخداتنگباری کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دیرپذیری کردن . به سختی بار دادن کسی را : فراخ از ذکای تو شد آن معانی که با فهم ها می کند تنگباری . رضی الدین نیشابوری
تنگباریلغتنامه دهخداتنگباری . [ ت َ ] (حامص مرکب ) صفت تنگبار. دیرپذیری . دشوارپذیری . تنگی اجازه و رخصت : چون هست تنگباری در طبع او سرشته هر ساعتی به خواهش زو بار می چه جویی ؟ سما
تنقطارلغتنامه دهخداتنقطار. [ ت ُ ق ُ/ ق َ ] (اِ) پاسبان را گویند. || شمع باریک و بلندی را نیز گفته اند که از سر شب تا صباح بسوزد. (برهان ) (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
اعطاسلغتنامه دهخدااعطاس . [ اِ ] (اِ) شب گرد و پاسبان شب و تنقطار. و این لفظ گویا مأخوذ از اعتساس تازی و یا احداث باشد. (ناظم الاطباء).
تطاریفلغتنامه دهخداتطاریف . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تطریف . اطراف و جوانب انگشتان : اختضبت المراءة تطاریفها؛ ای اطراف اصابعها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تنگباری کردنلغتنامه دهخداتنگباری کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دیرپذیری کردن . به سختی بار دادن کسی را : فراخ از ذکای تو شد آن معانی که با فهم ها می کند تنگباری . رضی الدین نیشابوری