تنغیرلغتنامه دهخداتنغیر. [ ت َ ] (ع مص ) بانگ کردن بر کسی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). بانگ کردن بر شتر. (از اقرب الموارد). || نرم مالیدن کودک را. (منتهی الارب
تنقیرلغتنامه دهخداتنقیر. [ ت َ ] (ع اِ) بانگی شبیه به صفیر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
تنقیرلغتنامه دهخداتنقیر. [ ت َ ] (ع مص ) واپژوهیدن . (زوزنی ). بحث واپژوهیدن . کاویدن . (مجمل اللغةاز یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بازکاویدن از چیزی ، یقال : نقره و عنه . (منتهی الا
تصغیرلغتنامه دهخداتصغیر. [ ت َ ] (ع مص ) خرد گردانیدن چیز یاکسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کوچک کردن . (آنندراج ). خرد کردن . (دهار). تحقیر. (تاج المصاد
تغیر آمدنلغتنامه دهخداتغیر آمدن . [ ت َ غ َی ْ ی ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) راه یافتن دگرگونی : بشیر بود مگر شور عشق سعدی راکه پیر بود و تغیر در او نمی آید.سعدی .
تغیر پذیرفتنلغتنامه دهخداتغیر پذیرفتن . [ ت َ غ َی ْی ُ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) قبول دگرگونی : آنچه تغیر نپذیرد تویی آنکه نمرده است و نمیرد تویی . نظامی .عهد ما با تو نه عهدی که تغیر بپ
تغیر کردنلغتنامه دهخداتغیر کردن . [ ت َ غ َی ْ ی ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دگرگون شدن . برگردیدن . تبدیل یافتن : تا... منوچهربن قابوس ... آن عهد که او را بسته است ... نگاه دارد و چیزی از
تغیرلغتنامه دهخداتغیر. [ ت َ غ َی ْ ی ُ ] (ع مص ) از حال بگشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). برگردیدن از حال خود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج
تصغیرلغتنامه دهخداتصغیر. [ ت َ ] (ع مص ) خرد گردانیدن چیز یاکسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کوچک کردن . (آنندراج ). خرد کردن . (دهار). تحقیر. (تاج المصاد
تغیر آمدنلغتنامه دهخداتغیر آمدن . [ ت َ غ َی ْ ی ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) راه یافتن دگرگونی : بشیر بود مگر شور عشق سعدی راکه پیر بود و تغیر در او نمی آید.سعدی .
تغیر پذیرفتنلغتنامه دهخداتغیر پذیرفتن . [ ت َ غ َی ْی ُ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) قبول دگرگونی : آنچه تغیر نپذیرد تویی آنکه نمرده است و نمیرد تویی . نظامی .عهد ما با تو نه عهدی که تغیر بپ
تغیر کردنلغتنامه دهخداتغیر کردن . [ ت َ غ َی ْ ی ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دگرگون شدن . برگردیدن . تبدیل یافتن : تا... منوچهربن قابوس ... آن عهد که او را بسته است ... نگاه دارد و چیزی از
تغیرلغتنامه دهخداتغیر. [ ت َ غ َی ْ ی ُ ] (ع مص ) از حال بگشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). برگردیدن از حال خود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج