تنطورلغتنامه دهخداتنطور. [ ت َ ] (از فرانسوی ، اِ) تنتور. رجوع به تنتور در همین لغت نامه و کتاب کارآموزی داروسازی صص 248-250 و درمان شناسی ج 1 شود.
تنتورلغتنامه دهخداتنتور. [ ت َ ] (فرانسوی ، اِ) در اصطلاح پزشکی مایعی است که از تأثیر الکل یا اتر بر جوهرهای مواد گیاهی یا حیوانی یا معدنی بدست آید. (از لاروس ). تنتورها مایعات
تنتورفرهنگ انتشارات معین(تَ) [ فر. ] (اِ.) الکل یا اتر که از عناصر فعال مواد معدنی ، نباتی و حیوانی استخراج می شود.
تطورلغتنامه دهخداتطور. [ ت َ طَوْ وُ ] (ع مص ) تنوع و قسم قسم بودن . این لفظ در کتب لغت معتبر عربی نیست لیکن در عربی جدید «؟» استعمال شده و در فارسی هم استعمال گشته . (فرهنگ نظا
تناور شدنلغتنامه دهخداتناور شدن . [ ت َ وَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تجسم . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تجسد. (تاج المصادر بیهقی ). ضخامت . (دهار) (مجمل اللغة). ضخومت . (دهار). تنومند ش
تناورلغتنامه دهخداتناور. [ ت َ وَ ] (ص مرکب ) شخص قوی جثه ٔ تنومند و فربه را گویند. (برهان ). تنومند یعنی صاحب جثه و قوی تن . (فرهنگ رشیدی ). بمعنی قوی جثه و پهلوان و آن را تنومن
تنبورلغتنامه دهخداتنبور. [ تَم ْ ] (اِ) سازی است مشهور و معرب آن طنبور باشد. (برهان ). سازی است مشهور که نوازند و تنبوره نیز گویند و طنبور معرب آن است . (انجمن آرا) (آنندراج ). ر
تنتورهلغتنامه دهخداتنتوره . [ ت ُ رِ ] (اِخ ) نقاش هنرمند ایتالیا که در سال 1518م . در ونیز متولد شد و در سال 1594م . در گذشت . وی آثار تاریخی مذهبی فراوان و بیشماری دارد که مهمتر
گرندلیالغتنامه دهخداگرندلیا. [ گ ِ رَ دِ ] (اِ) تیره ٔ سینانتره ، قسمت قابل مصرف آن سرشاخه های گلدار است ماده ٔمؤثر: رزین . و موارد استعمال وی تنطور و عصاره ٔ مایع گرندلیا است . (
هاماملیسلغتنامه دهخداهاماملیس . [ م ِ ] (فرانسوی ، اِ) گیاهی است که در داروسازی به کار میرود. از تیره ٔ هاماملیداسه . قسمت قابل مصرف آن برگ آن است و مواد مؤثره اش ، تانن ، کمی اسان
گایاکللغتنامه دهخداگایاکل . [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) گایاکل را که از کُرازُت درخت راش استخراج می کنند امروزه در صنعت نیز تهیه میگردد. صفات فیزیکی و شیمیائی گایا کل ، بشکل بلورهای سف
تطورلغتنامه دهخداتطور. [ ت َ طَوْ وُ ] (ع مص ) تنوع و قسم قسم بودن . این لفظ در کتب لغت معتبر عربی نیست لیکن در عربی جدید «؟» استعمال شده و در فارسی هم استعمال گشته . (فرهنگ نظا
تناور شدنلغتنامه دهخداتناور شدن . [ ت َ وَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تجسم . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تجسد. (تاج المصادر بیهقی ). ضخامت . (دهار) (مجمل اللغة). ضخومت . (دهار). تنومند ش