تنصیصلغتنامه دهخداتنصیص . [ ت َ ] (ع مص ) ظاهر کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || مبالغت در نص و قول نحویان در کلمه ٔ «لا» انها لنفی الجنس علی سبیل التنصیص ؛ یعنی نه بر سبیل احتمال . (از اقرب الموارد) : چه هر کرا به تنصیص این تخصیص داده باشد که الرجال قوامون علی النسا
تنصیصفرهنگ فارسی عمید۱. آشکار کردن و روشن ساختن معنی کلام.۲. اسناد دادن حدیث به کسی که حدیث از او نقل شده است.
تنصیصفرهنگ فارسی معین(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - آشکار کردن معنی کلام . 2 - نسبت دادن حدیث به کسی که حدیث از او روایت شده .
تنسیسلغتنامه دهخداتنسیس . [ ت َ ] (ع مص ) اِس اِس گفتن کودک را تا بشاشد و غایط اندازد. || به رفتار آوردن ستور را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تنسسلغتنامه دهخداتنسس . [ ت َ ن َس ْ س ُ ] (ع مص ) بوی نیکویی یافتن از کسی : تنسس منه خیراً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تنسس منه خیراً؛ تنسمه .
تنشزلغتنامه دهخداتنشز. [ ت َ ن َش ْ ش ُ ] (ع مص ) سخت گردیدن . || آماده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
تنساسلغتنامه دهخداتنساس . [ ت َ ] (ع مص ) لازم گرفتن روایی هر امر. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || شتاب رفتن . (منتهی الارب ). رفتن و شتاب رفتن .(ناظم الاطباء). || فرودآمدن در آب خاصه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
طرد و عکسلغتنامه دهخداطرد و عکس . [ طَ دُ ع َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) طرد و عکس این است که سخنی را به ترتیبی برانند و آنگاه آن را معکوس کنند، چنانکه گویند: هر آتشی گوهری تابنده و سوزنده است و هر گوهری تابنده و سوزنده آتش است . (از تاج العروس ). در نزد اصولیان دوران است . (از کشاف اصطلاحات الفنون
منلغتنامه دهخدامن . [ م ِ ] (ع حرف جر) از. (ترجمان القرآن ). ترجمه ٔ لفظ «از». (غیاث ) (آنندراج ). یکی از حروف جاره است به معنی «از» و در چندین وجه استعمال می گردد:1 - ابتدای غایت ، و غالباً در همین وجه به کار رود،چنانکه گروهی برآنند که سایر معانی همگی
چلغتنامه دهخداچ . (حرف ) نشانه ٔ حرف هفتم از حروف تهجی است و آن را جیم فارسی یا جیم معقودة نیز گویند و در حساب جُمَّل نماینده ٔ عددی نیست مگر مانند جیم عدد سه بشمار آید، و در حساب ترتیبی نشانه ٔ عدد هفت است .ابدالها: حرف چ در فارسی :>گاه بدل به «ت » شود. م
جرجانیلغتنامه دهخداجرجانی . [ ج ُ ] (اِخ )علی بن محمدبن علی حسینی حنفی یا شیعی استرابادی مشهور به میر سیدشریف جرجانی . وی از مشاهیر علماء علم کلام و حکمت و ادب بشمار بود مؤلف روضات الجنات آرد: متکلمی است بارع صاحب عقیده و رای و دارای تحقیق بسیار و هوش سرشار و نظر دقیق است . درتمام فنون حکمت و
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن سعیدبن عبدالرحمان بن زیادبن عبداﷲبن زیادبن عجلان . مکنی به ابن عقده . کنیتش ابوالعباس است از حفاظ احادیث و ضباط اخبار بود در میان متقدمین علماء بکثرت روایات و انتقاد اسناد و معرفت رجال و رواج سنن امتیازی کامل و اختصاصی تمام دارد برخی او را ا