۱. [مقابلِ کُند] توٲم با شتاب؛ سریع.
۲. شدید؛ قوی: آفتاب تند.
۳. دارای سرازیری بسیار.
۴. [مجاز] دارای رنگ چشمگیر: قرمز تند.
۵. [مجاز] زشت؛ ناخوشایند: ◻︎ فرخزاد بفزود گفتار تند / دل مردم پرخِرد کرد کند (فردوسی: ۸/۶۴).
۶. [مجاز] خشمگین.
۷. دارای طعم سوزنده، مانند فلفل و خردل.
۸. (قید) باشتاب.
۹. [مجاز] توٲم با خشم.
۱۰. [قدیمی، مجاز] چست؛ چالاک.
۱۱. [قدیمی] سریعالسیر.
۱۲. [قدیمی] تیز؛ بُرنده.
۱۳. [مجاز] بدخو.
۱۴. [قدیمی، مجاز] بیباک.
۱۵. [قدیمی، مجاز] ستیزهجو: ◻︎ چو گشتند هر دو بر آن رای کند / سپهبد برآمد به بالای تند (فردوسی: ۵/۳۹۷).
〈 تند رفتن: (مصدر لازم) با سرعت و شتاب راه رفتن.
〈 تندوتیز: [عامیانه]
۱. چست؛ چالاک؛ چابک.
۲. هرچه که طعمش تند و سوزنده باشد؛ تندمزه.
۱. برقآسا، سریع، شتابان ≠ کند، بطیء، آهسته
۲. باحرارت، داغ
۳. جلد، چابک، چالاک، فرز
۴. قاطع
۵. پرادویه، تیز
۶. حاد
۷. خشن، قوی
۸. آتشمزاج، آتشینمزاج، تندخو، خشمگین، خشمناک، عصبی ≠ آرام، تندخو، خوشخلق، سلیم
۹. پررنگ، سیر ≠ ک
acrimonious, acute, abrupt, agilely, apace, brisk, express, fast , fleet, gingery, gusty, presto, quick, rough, round, sharp, spanking, loud, penetrating, peppery, posthaste, presently, prompt, quickly, racy, rapid, rapid-fire, severe, shortly, smart, speed, speedy, spicy, stepped-up, swift, swiftly