تنجیدهلغتنامه دهخداتنجیده . [ ت َ دَ / دِ ] (ن مف ) بمعنی ترنجیده است که درهم کشیده شده و فشارده گردیده و پیچیده باشد. (برهان ). درهم کشیده بود و آن را ترنجیده نیز گویند. (فرهنگ ج
ترنجیدهلغتنامه دهخداترنجیده . [ ت ُ / ت َ رُ / رَ دَ / دِ ] (ن مف ) اسم مفعول از ترنجیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). چین و آژنگ و انجوخ گرفته را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آ
تنجیدلغتنامه دهخداتنجید. [ ت َ ] (ع مص ) دویدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آراستن . (تاج المصادر بیهقی ). آراستن خانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم
تنجیدنلغتنامه دهخداتنجیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) بمعنی پیچیدن و درهم فشردن باشد.(برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). درهم کشیدن و سخت وتنگ کشیدن . (ناظم الاطباء). شاید از ریشه ٔ تنگ بم
تنجیةلغتنامه دهخداتنجیة. [ ت َ ی َ ] (اِخ ) شهر معروف مراکش در نزدیکی جبل الطارق که تنجه گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به طنجه شود.
تنجیةلغتنامه دهخداتنجیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) برهانیدن . (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ) (از دهار) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از اقرب الموارد). رستن و رهانیدن (لازم و متع
ترنجیدهلغتنامه دهخداترنجیده . [ ت ُ / ت َ رُ / رَ دَ / دِ ] (ن مف ) اسم مفعول از ترنجیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). چین و آژنگ و انجوخ گرفته را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آ
تنجیدلغتنامه دهخداتنجید. [ ت َ ] (ع مص ) دویدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آراستن . (تاج المصادر بیهقی ). آراستن خانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم
تنجیدنلغتنامه دهخداتنجیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) بمعنی پیچیدن و درهم فشردن باشد.(برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). درهم کشیدن و سخت وتنگ کشیدن . (ناظم الاطباء). شاید از ریشه ٔ تنگ بم
تنجیةلغتنامه دهخداتنجیة. [ ت َ ی َ ] (اِخ ) شهر معروف مراکش در نزدیکی جبل الطارق که تنجه گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به طنجه شود.
تنجیةلغتنامه دهخداتنجیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) برهانیدن . (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ) (از دهار) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از اقرب الموارد). رستن و رهانیدن (لازم و متع