تناوللغتنامه دهخداتناول . [ ت َ وُ ] (ع مص )گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : ناولته فتناول . (منتهی الارب ). تناولت بنا الرکاب مکان کذا؛ بلغت بنا ا
تناول کردنلغتنامه دهخداتناول کردن . [ ت َ وُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خوردن و نوشیدن : هرکس از این قاذورات تناول کردی برجای بیفتادی و جان بدادی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 326). جوا
تاولگویش اصفهانی تکیه ای: tâvel طاری: dâvel طامه ای: tâvel طرقی: dâvel کشه ای: toval نطنزی: tovel / tâvel
تانوللغتنامه دهخداتانول . (اِ) زَفَر باشد. (لغت فرس اسدی چ عباس اقبال ص 330). پیرامون و اطراف دهان را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی
تاول زدنلغتنامه دهخداتاول زدن . [ وَ / وِ زَ دَ ] (مص مرکب ) تاول کردن . آبله برآوردن . تَنَفﱡظ. رجوع به تاوِل و تاول کردن شود.
تناول کردنلغتنامه دهخداتناول کردن . [ ت َ وُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خوردن و نوشیدن : هرکس از این قاذورات تناول کردی برجای بیفتادی و جان بدادی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 326). جوا
میل کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. تناول کردن، خوردن، آشامیدن، صرف کردن ۲. متمایلشدن، گرایش یافتن ۳. تمایل پیدا کردن، علاقهمند شدن ۴. رو کردن، روی آوردن
خوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت خوردن، تناول کردن، صرفکردن، میل کردن بلعیدن، فروبردن، قورتدادن، بالا انداختن جویدن▼ سیر شدن، دلی ازعزادرآوردن، چیزی بهناف کشیدن چشیدن، مزهکردن، ناخ