تناقصدیکشنری عربی به فارسیرو بکاهش گذاشتن , نقصان يافتن , کم شدن , افول , کم و کاستي , وارفتن , به اخر رسيدن
تنقصلغتنامه دهخداتنقص . [ ت َ ن َق ْ ق ُ ] (ع مص ) نقص کردن کسی را. (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). عیب کردن و بد گفتن ، یقال : هو یتنقص فلاناً؛ ای یقع فیه . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اندک اندک گرفتن از چیزی . (از اقرب الموارد).
تنقیزلغتنامه دهخداتنقیز. [ ت َ ] (ع مص ) برجهانیدن . (زوزنی ). برجهانیدن آهو را. || رقصانیدن کودک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رقصانیدن مادر کودک را. (از اقرب الموارد).
تنقیسلغتنامه دهخداتنقیس . [ ت َ ] (ع مص ) سیاهی دردوات کردن . || لقب نهادن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تنقیشلغتنامه دهخداتنقیش . [ ت َ ] (ع مص ) منقش کردن . (زوزنی ). نقش کردن . (غیاث اللغات )(آنندراج ). نگار کردن . (دهار). نگاشتن و نگار کردن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به دو یا چند رنگ ، رنگ آمیزی کردن چیزی را. (از اقرب الموارد).