تناسللغتنامه دهخداتناسل . [ ت َ س ُ] (ع مص ) زه و زاد پدید آمدن . (زوزنی ). از یکدیگر زادن . (منتهی الارب ) (از دهار) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از هم زائیدن .
تناسلفرهنگ مترادف و متضاد۱. توالد، تولید مثل، خلق، زادوولد، زهوزا، زایش ۲. فرزند زادن، زادوولد کردن، فرزند زادن
تناثللغتنامه دهخداتناثل . [ ت َ ث ُ ] (ع مص ) ریختن . یقال : تناثلوا الیه ؛ ای انصبوا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تناسلیلغتنامه دهخداتناسلی . [ ت َ س ُ ] (ص نسبی ) منسوب به تناسل . دکتر فاطمی آرد: معمولاً در هر کلنی سه نوع جانور مشاهده می شود:1- جانوران گوارشی ... 2- جانوران انگشتی ... 3- جان
اعضاء تناسللغتنامه دهخدااعضاء تناسل . [ اَ ءِ ت َ س ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عبارتند از خصیتین و عروقی که نزدیک به آن است و قضیب . (از بحر الجواهر). فرج و رحم و متعلقات و ذکر و بیض
تناسلیلغتنامه دهخداتناسلی . [ ت َ س ُ ] (ص نسبی ) منسوب به تناسل . دکتر فاطمی آرد: معمولاً در هر کلنی سه نوع جانور مشاهده می شود:1- جانوران گوارشی ... 2- جانوران انگشتی ... 3- جان