تناسقلغتنامه دهخداتناسق . [ ت َ س ُ ] (ع مص ) با یکدیگر منتظم و آراسته شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تنسق . انتساق .انتظام بعض چیز با بعضی دیگر. (از اقرب الموار
تنازقلغتنامه دهخداتنازق . [ت َ زُ ] (ع مص ) یکدیگر را دشنام دادن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). تشاتم . (اقرب الموارد).
تناسلغتنامه دهخداتناس . [ ت َ ] (اِ) فتق ؛ پاره شدن تناس ؛ بیرون آمدن فتق . (ناظم الاطباء). یا تن آس . قیله . ادره . بادگندی . غری . فتق بیضه . دبه خایه .
تناسب انداملغتنامه دهخداتناسب اندام . [ ت َ س ُ ب ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) توازن و هم آهنگی اندامهای مختلف بدن با یکدیگر، چنانکه زیبائی بدن انسان در تناسب اندام وی است . رجوع به
تناسلیلغتنامه دهخداتناسلی . [ ت َ س ُ ] (ص نسبی ) منسوب به تناسل . دکتر فاطمی آرد: معمولاً در هر کلنی سه نوع جانور مشاهده می شود:1- جانوران گوارشی ... 2- جانوران انگشتی ... 3- جان
تنسقلغتنامه دهخداتنسق . [ ت َ ن َس ْ س ُ ] (ع مص ) تناسق . (منتهی الارب ). با یکدیگر منتظم و آراسته شدن . (ناظم الاطباء): تنسقت الاشیاء و تناسقت و انتسقت ؛ انتظم بعضها الی بعض .