تکارهلغتنامه دهخداتکاره . [ ت َ رُ ه ْ ] (ع مص ) ناخواست و ناپسند داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تارهلغتنامه دهخداتاره . [ ] (اِخ ) بیرونی در تحقیق ماللهند (ص 157) آرد: اما «ژمکوت » در موضعی است که یعقوب و فزاری یاد کرده اند وگفته اند که در دریای آن (حوالی ) شهری است مسمی ب
تارهلغتنامه دهخداتاره . [ رَ ] (اِخ ) نهری است در قره طاغ و هرسک که از قسمت جنوب شرقی جبال قره طاغ سرچشمه گرفته ، بسوی شمال غربی و بعداً بطرف شمال روان میشود و پس از رسیدن به قص
تارهلغتنامه دهخداتاره . [ رَ / رِ ] (اِ) تارم که معرب آن طارم است . (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی ). طارم . (برهان ) (جهانگیری ) (فرهنگ نظام ) : همی کردم گه و بیگه نظاره ن
تکارهلغتنامه دهخداتکاره . [ ت َ رُ ه ْ ] (ع مص ) ناخواست و ناپسند داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
متکارهلغتنامه دهخدامتکاره . [ م ُ ت َ رِه ْ ] (ع ص )بطور کراهت و ناراضی . و بدون اختیار. یقال فعله متکارهاً. (ناظم الاطباء). ناخواست و ناپسند داشته و نعت است از تکاره یقال فعله عل
تزحنلغتنامه دهخداتزحن . [ ت َ زَح ْ ح ُ ] (ع مص ) درنگ کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) (از المنجد). || تقبض . || تحرک از جای . (از المنجد). || ب
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) کتاکت . معروف به الزمن . از شعر اوست :حضروا فمذ نظروا جمالک غابواوالکل مذ سمعوا خطابک طابوافکأنهم فی جنة و علیهم من خمر حبک طافت الاکوا
احمدلغتنامه دهخدااحمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسن میمندی مکنی به ابوالقاسم ،و بنا بگفته ٔ بعضی ابوالحسن ، و ملقب به شمس الکفاة وزیر معروف سلطان محمود و پسر وی مسعود است . پدر احمد