تمکلغتنامه دهخداتمک . [ ت َ ] (ع مص ) دراز و پرگوشت شدن کوهان شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دراز و بلند شدن سنام . (از اقرب الموارد): تمک السنام تمکاً و تموکاً
تمکلغتنامه دهخداتمک . [ ت َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوکلان که در بخش مرکزی شهرستان گنبدکاوس واقع است و800تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
تمکلغتنامه دهخداتمک . [ ت َم َ ] (اِ) گیاهی از تیره ٔ چتریان که دارای برگهای طویلی است و در غالب نقاط میروید. دم کرده ٔ آن بعنوان مدر و ضد روماتیسم در تداوی قدیم مصرف میشده . ا
تمکواژهنامه آزادبه معنی جایگاهی برای نگهداری ( انبار )گندم در لهجه سیستانی ، به این ترتیب که چاله ای به عمق یک تا دو متر و قطر یک و نیم تا دو متر در زمین ( کف حیاط ) حفر می گرد
تمکفرهنگ انتشارات معین(تَ مَ) [ ع . ثمک ] (اِ.) گیاهی از تیرة چتریان که دارای برگ های طویلی است و در غالب نقاط می روید. دم کردة آن به عنوان مدر و ضد روماتیسم در تداوی قدیم مصرف می شد
تمکثلغتنامه دهخداتمکث . [ ت َ م َک ْ ک ُ ] (ع مص ) درنگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ). درنگ کردن و چشم داشتن در کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تمککلغتنامه دهخداتمکک . [ ت َ م َک ْ ک ُ ] (ع مص ) مکیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ستیهیدن بر غریم و فی الحدیث : لاتمککوا علی غرمائکم ؛ ای لاتستقصوا. || مغز
تمکنلغتنامه دهخداتمکن . [ ت َ م َک ْ ک ُ] (ع مص ) جای گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. || برپ
تمکثلغتنامه دهخداتمکث . [ ت َ م َک ْ ک ُ ] (ع مص ) درنگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ). درنگ کردن و چشم داشتن در کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تمککلغتنامه دهخداتمکک . [ ت َ م َک ْ ک ُ ] (ع مص ) مکیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ستیهیدن بر غریم و فی الحدیث : لاتمککوا علی غرمائکم ؛ ای لاتستقصوا. || مغز
تمکنلغتنامه دهخداتمکن . [ ت َ م َک ْ ک ُ] (ع مص ) جای گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. || برپ
تمکیلغتنامه دهخداتمکی . [ ت َ م َک ْ کی ] (ع مص ) تر شدن بخوی و عرق . || خاریدن اسب چشم خود را به زانو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).