تمهیرلغتنامه دهخداتمهیر. [ ت َ ] (ع مص ) کابین خواستن و کابین ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کره اسب خواستن . || کره اسب گرفتن . (از اقرب الموارد).
تشهیرلغتنامه دهخداتشهیر. [ ت َ ] (ع مص ) آشکارا کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || رسوا کردن کسی را.(از اقرب الموارد). شهرت دادن رسوایی کسی را چنانکه کسی را بر خر سوار کرده
تطهیر دادنلغتنامه دهخداتطهیر دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) غسل دادن . پاک کردن . آب کشیدن : بس که آلوده ٔ عصیان شده دل تا محشردامنش را نتوان داد به زمزم تطهیر. علی خراسانی (از آنندراج
تطهیر کردنلغتنامه دهخداتطهیر کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پاک کردن . شستن . || ختنه کردن : مثال داد تا کوشک کهن محمودی زاولی بیاراستند تا از امیران ، فرزندان چند تن تطهیر کنند. (ت
تطهیر گرفتنلغتنامه دهخداتطهیر گرفتن . [ ت َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) تطهیر یافتن . پاک شدن . طهارت یافتن : صادق آن مهبط اسرار لدنی که گرفت دامن شرع ز سرچشمه ٔ علمش تطهیر. علی خراسانی (ا
تطهیر یافتنلغتنامه دهخداتطهیر یافتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) پاک شدن . تطهیر گرفتن . طهارت یافتن : پیش از این بود پر از لوث خطا چون زمزم یافت از آب کف شرع پیمبر تطهیر. علی خراسانی (از
کابین خواستنلغتنامه دهخداکابین خواستن . [ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) طلب مهر: تمهیر؛ کابین خواستن و کابین ساختن . (منتهی الارب ).
تشهیرلغتنامه دهخداتشهیر. [ ت َ ] (ع مص ) آشکارا کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || رسوا کردن کسی را.(از اقرب الموارد). شهرت دادن رسوایی کسی را چنانکه کسی را بر خر سوار کرده
تطهیر دادنلغتنامه دهخداتطهیر دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) غسل دادن . پاک کردن . آب کشیدن : بس که آلوده ٔ عصیان شده دل تا محشردامنش را نتوان داد به زمزم تطهیر. علی خراسانی (از آنندراج
تطهیر کردنلغتنامه دهخداتطهیر کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پاک کردن . شستن . || ختنه کردن : مثال داد تا کوشک کهن محمودی زاولی بیاراستند تا از امیران ، فرزندان چند تن تطهیر کنند. (ت
تطهیر گرفتنلغتنامه دهخداتطهیر گرفتن . [ ت َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) تطهیر یافتن . پاک شدن . طهارت یافتن : صادق آن مهبط اسرار لدنی که گرفت دامن شرع ز سرچشمه ٔ علمش تطهیر. علی خراسانی (ا