تملیتلغتنامه دهخداتملیت . [ ت َ ] (اِ) بار کوچکی باشد که بر بار بزرگ بندند و گاه بر پشت چاروا اندازند و بر بالای آن سوار شوند. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از
تملیتفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. سر بار.۲. یک لنگه از بار.۳. بار کوچکی که بر پشت استر یا الاغ بگذارند و بر آن سوار شوند.
تملیتفرهنگ انتشارات معین(تَ) (اِ.) یک لنگة بار، بار کمی که بر بالای استر یا الاغ بگذارند و بر روی آن نشینند.
تملیطلغتنامه دهخداتملیط. [ ت َ ] (ع مص ) گل اندودن دیوان را. || یک مصراع شعر گفتن و مصراع ثانی گفتن دیگری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : ملط
تپلیتزلغتنامه دهخداتپلیتز. [ ت ِ ] (اِخ ) تلفظ آلمانی تپلیتسه . یکی از شهرهای چکسلواکی (بوهم ) است . دارای آبهای معدنی و کارخانه های شیشه سازی و نساجی و چینی سازی است و 45200 تن س
تحلیتلغتنامه دهخداتحلیت . [ ت َ ] (اِ) شعوری بنقل مجمعالفرس ، این کلمه را مرادف تنبلیت بمعنی بار اندک آورده و بدون تردید تصحیف تنبلیت و یا تملیت است . رجوع به این دو کلمه در همین
تسلیت نامهلغتنامه دهخداتسلیت نامه . [ ت َ ی َ م َ / م ِ] (اِ مرکب ) سوگ نامه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تنبلیتفرهنگ انتشارات معین(تَ بَ) (اِ.) = تملیت : 1 - بار کوچکی که بر بار بزرگ بندند و گاه بر بالای چاروا نهند و بر روی آن سوار شوند. 2 - یک لنگ بار، عدل .
تحلیتلغتنامه دهخداتحلیت . [ ت َ ] (اِ) شعوری بنقل مجمعالفرس ، این کلمه را مرادف تنبلیت بمعنی بار اندک آورده و بدون تردید تصحیف تنبلیت و یا تملیت است . رجوع به این دو کلمه در همین
تنبلیتلغتنامه دهخداتنبلیت . [ تَم ْ ب َ ] (اِ) بار اندک بود که بر زبر بار بزرگ ببندند و آن راتملیت نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). همان تملیت است . (شرفنامه ٔ منیری ). || در بعضی ف