تمسک دادنلغتنامه دهخداتمسک دادن . [ ت َ م َس ْ س ُ دَ ] (مص مرکب ) ترده و سند دادن . (ناظم الاطباء).
تمسکلغتنامه دهخداتمسک . [ ت َ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشت سر که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و370تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
تمسکلغتنامه دهخداتمسک .[ ت َ م َس ْ س ُ ] (ع مص ) چنگ درزدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم
حامورابیلغتنامه دهخداحامورابی . (اِخ )ششمین پادشاه از اولین سلسله ٔ پانزده نفری سلاطین بابل و مؤسس و بانی حقیقی وواقعی مملکت بابل . قانون حامورابی قدیم ترین قوانینی است که تا امروز
حوالةلغتنامه دهخداحوالة. [ ح َ ل َ ] (ع اِ) تمسک و برات و سفته . (ناظم الاطباء). برات که بدائنان دهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مشتق است از تحول بمعنی انتقال و در شرع نقل دین و
موچلکالغتنامه دهخداموچلکا. [ چ َ ] (مغولی ، اِ) سند و تمسک . (ناظم الاطباء). محضر. صورتمجلس . دستخط. (یادداشت مؤلف ).- موچلکا دادن ؛ دستخط دادن .سند دادن . تأیید کردن و قبول نم
تشبثفرهنگ مترادف و متضاد۱. آویختگی، آویزش، تمسک، توسل، چنگزنی، دستاویزسازی ۲. درآویختن، چنگ زدن، متشبث شدن، دستاویزقرار دادن، متمسک شدن، متوسل شدن
حشویهلغتنامه دهخداحشویه . [ ح َش ْ وی ی َ / ح َ ش َ وی ی َ ] (اِخ ) طوایفی هستند از مبتدعة و معتزلة و مرجیة و جبریة و شیعة و خوارج (از نظر اهل سنت و جماعت ). تهانوی گوید: گروهی ه