تمدینلغتنامه دهخداتمدین . [ ت َ ] (ع مص ) شهر ساختن . (تاج المصادر بیهقی ). شهر کردن . (زوزنی ). شهر گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || ثابت
تمدینلغتنامه دهخداتمدین . [ ت َ م َ ی ُ ] (ع مص ) نازپرورده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تنعم . (اقرب الموارد).
تثدینلغتنامه دهخداتثدین . [ ت َ ] (ع مص ) بسیارگوشت و گران گوشت گردیدن . (از قطر المحیط). بسیار گوشت گران گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تبدینلغتنامه دهخداتبدین . [ ت َ ] (ع مص ) بزاد برآمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پیر و کلانسال شدن . (از اقرب الموارد). ضعیف و کلانسال گردیدن . (منتهی الارب ) (از قطر المحی
تدمینلغتنامه دهخداتدمین . [ ت َ ] (ع مص ) سرگین در زمین زدن . (تاج المصادر بیهقی ). سرگین ناک گردانیدن ماشیه مکان را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (اقرب الموارد) (
تدینلغتنامه دهخداتدین . [ ت َ دَی ْ ی ُ ] (ع مص )دیندار شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (غیاث اللغات ) (اقرب الموارد) (المنجد). دین دار شدن و راستکار شدن . (منتهی الا
تردینلغتنامه دهخداتردین . [ ت َ ] (ع مص ) جامه را بن آستین کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ردن ساختن برای پیراهن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (المنجد). تری
شارستانلغتنامه دهخداشارستان . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) شهرستان . شهر. (برهان قاطع). شارسان . (فرهنگ جهانگیری ). مدینه . (مهذب الاسماء). شارستان خود شهر است که غالباً بر گرد قهندزی وا
تثدینلغتنامه دهخداتثدین . [ ت َ ] (ع مص ) بسیارگوشت و گران گوشت گردیدن . (از قطر المحیط). بسیار گوشت گران گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تبدینلغتنامه دهخداتبدین . [ ت َ ] (ع مص ) بزاد برآمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پیر و کلانسال شدن . (از اقرب الموارد). ضعیف و کلانسال گردیدن . (منتهی الارب ) (از قطر المحی
تدمینلغتنامه دهخداتدمین . [ ت َ ] (ع مص ) سرگین در زمین زدن . (تاج المصادر بیهقی ). سرگین ناک گردانیدن ماشیه مکان را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (اقرب الموارد) (
تدینلغتنامه دهخداتدین . [ ت َ دَی ْ ی ُ ] (ع مص )دیندار شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (غیاث اللغات ) (اقرب الموارد) (المنجد). دین دار شدن و راستکار شدن . (منتهی الا