تمازلغتنامه دهخداتماز. [ ت َ ز ز ] (ع مص ) دور شدن نیت : تمازت به النیة. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تماضلغتنامه دهخداتماض . [ ت َ ض ض ] (ع مص ) باهم ستیهیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تماظلغتنامه دهخداتماظ. [ ت َ ظظ ] (ع مص ) بهم بدی و پیکار نمودن . || گزیدن یکدیگر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تمعزلغتنامه دهخداتمعز. [ ت َ م َع ْ ع ُ ] (ع مص ) درترنجیدن و آژنگ ناک شدن روی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تمازانلغتنامه دهخداتمازان . [ ت َ ] (اِخ ) ناحیه ای است به خراسان از گوزگانان به حدود رباط کروان نزدیک اندر کوهها، مهتر ایشان را تمازان قزنده خوانند. (حدود العالم چ دکتر ستوده ص 9
تمازحلغتنامه دهخداتمازح . [ ت َ زُ ] (ع مص ) باهم لاغ کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با یکدیگر مزاح کردن . (آنندراج ). تداعب . یقال : هما یتمازحان . (اقرب الموارد).
تمازانلغتنامه دهخداتمازان . [ ت َ ] (اِخ ) ناحیه ای است به خراسان از گوزگانان به حدود رباط کروان نزدیک اندر کوهها، مهتر ایشان را تمازان قزنده خوانند. (حدود العالم چ دکتر ستوده ص 9
تمازحلغتنامه دهخداتمازح . [ ت َ زُ ] (ع مص ) باهم لاغ کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با یکدیگر مزاح کردن . (آنندراج ). تداعب . یقال : هما یتمازحان . (اقرب الموارد).
متمازلغتنامه دهخدامتماز. [ م ُ ت َ مازز ] (ع ص ) دور شونده و دور. (آنندراج ). جداگانه و دور و جدا و علیحده . (ناظم الاطباء). رجوع به تماز شود.
تداعبلغتنامه دهخداتداعب . [ ت َ ع ُ ] (ع مص ) با هم مزاح کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تمازح . (اقرب الموارد) (المنجد): انه ُ لیتداعب علی الناس ؛ ای یرکبهم بمز