تماحللغتنامه دهخداتماحل . [ ت َ ح ُ ] (ع مص ) مماحلة با یکدیگر یعنی ، مکرنمودن و دشمنی کردن باهم . (از اقرب الموارد). || دور افتادن از یکدیگر. (از اقرب الموارد).
تمالغلغتنامه دهخداتمالغ. [ت َ ل ُ ] (ع مص ) خنده کردن : تمالغ به ؛ خنده کرد بر وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تماحکلغتنامه دهخداتماحک . [ ت َ ح ُ ] (ع مص ) باهم ستیهیدن و خصومت کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): تماحک البیعان و الخصمان . (اقرب الموارد).
تماثللغتنامه دهخداتماثل . [ ت َ ث ُ ] (ع مص ) از بیماری به شدن . (زوزنی ) (آنندراج ). به گشتن بیمار و از بیماری به شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : امید از
تماقللغتنامه دهخداتماقل .[ ت َ ق ُ ] (ع مص ) همدیگر را به آب فروبردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تمالکلغتنامه دهخداتمالک . [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) مالک نفس گشتن : تمالک عنه ؛ مالک نفس وی گشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تماسک . (اقرب الموارد). مالک نفس خود
دراز شدنلغتنامه دهخدادراز شدن . [ دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) یازیدن . طول پیدا کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). امتداد یافتن . کشیده شدن . اِستطالة. (دهار). اِمِّتار. اَمتداد.اِنسراب . تَط
تمالغلغتنامه دهخداتمالغ. [ت َ ل ُ ] (ع مص ) خنده کردن : تمالغ به ؛ خنده کرد بر وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تماحکلغتنامه دهخداتماحک . [ ت َ ح ُ ] (ع مص ) باهم ستیهیدن و خصومت کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): تماحک البیعان و الخصمان . (اقرب الموارد).
تماثللغتنامه دهخداتماثل . [ ت َ ث ُ ] (ع مص ) از بیماری به شدن . (زوزنی ) (آنندراج ). به گشتن بیمار و از بیماری به شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : امید از
تماقللغتنامه دهخداتماقل .[ ت َ ق ُ ] (ع مص ) همدیگر را به آب فروبردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).