تلهبلغتنامه دهخداتلهب . [ ت َ ل َهَْ هَُ ] (ع مص ) افروخته شدن و روشن گردیدن آتش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شعله زن شدن آتش و زبانه کشیدن آتش . (غیاث اللغات ).
تلهیبلغتنامه دهخداتلهیب . [ ت َ ] (ع مص )نیک برافروختن آتش را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تلهب شود.
تلعبلغتنامه دهخداتلعب . [ ت َ ل َع ْ ع ُ ] (ع مص ) بسیار بازی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تلحیبلغتنامه دهخداتلحیب . [ ت َ ] (ع مص ) به شمشیر زدن . || نشان گذاشتن در چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تلعیبلغتنامه دهخداتلعیب . [ ت َ ] (ع مص ) بازی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تلعب . العاب . تلاعب . (از اقرب الموارد).
تلهیبلغتنامه دهخداتلهیب . [ ت َ ] (ع مص )نیک برافروختن آتش را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تلهب شود.
متلهبلغتنامه دهخدامتلهب . [ م ُ ت َ ل َهَْ هَِ ] (ع ص ) آتش فروزان و روشن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). افروخته و شعله زننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تلهب شود.
افروخته شدنلغتنامه دهخداافروخته شدن . [ اَ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) روشن شدن . شعله ور گردیدن . شاد شدن . گلگون گردیدن . وقدة. توهج . وقد. توقد. وقود. (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). سخت بخشم شدن . اضطرام . تضرم .(یادداشت دهخدا). رجوع به افروختن و افروخت
طخفةلغتنامه دهخداطخفة. [ طَ ف َ ] (اِخ ) کوهی است سرخ دراز و در برابر آن چاههاست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آبخوری است در حمای ضریة. (منتهی الارب ). || نام جائی است . از آن است : یوم طخفة مر بنی یربوع را با قابوس بن منذر ابن ماءالسماء. (منتهی الارب ). یاقوت در معجم البلدان آورده : شغل رد
اسعدلغتنامه دهخدااسعد. [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن الخطیر، ابی سعید مهذب بن مینا، ابن زکریابن ابی قدامةبن ابی ملیح مماتی المصری النصرانی الکاتب الشاعر. مکنی به ابی المکارم و معروف به قاضی اسعد. او در دیار مصریة ناظر دواوین بود و صاحب فضائلی است و مصنفات عدیده دارد، از جمله : نظم سیره ٔ سلطان صلاح ا
متلهبلغتنامه دهخدامتلهب . [ م ُ ت َ ل َهَْ هَِ ] (ع ص ) آتش فروزان و روشن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). افروخته و شعله زننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تلهب شود.