تلمذلغتنامه دهخداتلمذ. [ ت َ ل َم ْ م ُ ] (ع مص ) شاگردی کردن . (دهار). شاگردی . (غیاث اللغات ). شاگردی و شاگردی کردن . (آنندراج ). آموختن . یقال : تلمذ عند فلان ؛ ای تعلم . (نا
تلمذفرهنگ مترادف و متضاد۱. دانشجویی، شاگردی، طلبگی، علمآموزی ≠ استادی، معلمی ۲. شاگردشدن، شاگردی کردن ۳. تحصیل کردن، درسخواندن ≠ درس دادن
تلمذفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهشاگرد شدن؛ شاگردی کردن؛ در نزد استاد یا معلم درس خواندن و چیزی آموختن.
تلمزلغتنامه دهخداتلمز. [ ت َ ل َم ْ م ُ ] (ع مص ) درپی یکدیگر جستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تلمس . (اقرب الموارد). || شتابی کردن در رفتار. (منتهی الارب ) (آنن
تلمظلغتنامه دهخداتلمظ. [ ت َ ل َم ْ م ُ ] (ع مص ) زبان گرددهان برآوردن بعد از طعام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از زوزنی ) (ناظم الاطباء). زبان گرد دهان گردانیدن بدنبال باقیماند
افلاطونلغتنامه دهخداافلاطون . [ اَ ] (اِخ ) ابن ارسطون یا اریستن . از شاگردان فیثاغورس بود که با سقراط نزد او تلمذ می نمود، لیکن در زمان حیات سقراط اشتهاری در میان علماء نداشت . وی