لغتنامه دهخدا
ثلم . [ ث َ ] (ع مص ) رخنه کردن در. || ترک دادن به . || شکستن کناره ٔ وادی . تثلیم . || بینی بریدن . (غیاث اللغة). || اسقاط فاء فعولن است تا عولن بماند فع لن بجای آن بنهند و ثلم در اشعار عجم نیاید. (المعجم فی معاییر اشعار العجم ). بفتح ثاء مثلثه رخنه کردن است کمافی الصراح . و