تعلق کردنلغتنامه دهخداتعلق کردن . [ ت َ ع َل ْ ل ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیوستگی . توجه کردن . روی آوردن : ز هست و نیست ، خداوند هست و نیست ، بری است بدین دو، خلق تعلق کند، نه خالق بار
تل کردنلغتنامه دهخداتل کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بر روی هم چون خرمنی گرد کردن . کوت کردن . بر روی یکدیگر نهادن چون تلی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تل شود.
تلخ کردنلغتنامه دهخداتلخ کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ناخوش و بی مزه کردن . (از بهار عجم ) (از آنندراج ) : توبه را تلخ میکند در حلق یار شیرین دهان شورانگیز. سعدی .تلخ کردی زندگی
jarدیکشنری انگلیسی به فارسیشیشه، تکان، لرزه، بلونی، کوزه دهن گشاد، سبو، خم، شیشه دهن گشاد، جنبش، دعوا و نزاع، لرزیدن صدای ناهنجار، طنین انداختن، اثر نامطلوب باقی گذاردن، مرتعش شدن، تصادف
بعثرةدیکشنری عربی به فارسیجغ جغ يا تلق تلق کردن , صداي بهم خوردن اشيايي مثل بشقاب , پراکندن , پخش کردن , ازهم جدا کردن , پراکنده وپريشان کردن , افشاندن , متفرق کردن
rattlesدیکشنری انگلیسی به فارسیخرگوش، سر و صدا، تق تق، خر خر، جغجغه، خس خس، تلق تلق کردن، خر خر کردن، تق تق کردن، تغ تغ کردن، وراجی کردن