تلعلعلغتنامه دهخداتلعلع. [ ت َ ل َ ل ُ ] (ع مص ) شکسته شدن استخوان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || غلطیدن از گرسنگی . (منتهی الارب ) (از آنندراج
تلالالغتنامه دهخداتلالا. [ ت َ ] (اِ صوت )نفس و صوت خوانندگی و گویندگی و آنرا تلالا و تلاتلا نیز گویند. (انجمن آرا) (از آنندراج ). آواز و صدای خوانندگی و سازندگی . (ناظم الاطباء)
تعلعللغتنامه دهخداتعلعل . [ ت َ ع َ ع ُ ] (ع مص ) دودله شدن و نرم و فروهشته گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): تعلعل الرجل ُ؛ اضطراب و استرخی . (اقرب الموا
تلعلملغتنامه دهخداتلعلم . [ ت َ ل َ ل ُ ] (ع مص ) درنگ کردن در کار و توقف نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فریتاگ صحیح این کلمه را تلعسم میداند. (از دزی ج 2 ص 53
تبعللغتنامه دهخداتبعل . [ ت َ ب َع ْ ع ُ ] (ع مص ) خدمت کردن شوهر را. (تاج المصادر بیهقی ). فرمان برداری شوهر کردن و یا خود را برای وی آراستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شو
تتالعلغتنامه دهخداتتالع. [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) گردن ستیخ کردن و سربلند کردن در رفتار. (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
لح لح زدنلغتنامه دهخدالح لح زدن . [ ل َ ل َ زَ دَ ] (مص مرکب ) (... از تشنگی یا گرما)، زبان بیرون کردن سگ و بتندی و به آواز دم زدن از تشنگی یا گرما و خود کلمه ٔ «لح لح » ظاهراًاسم صو
لعلعلغتنامه دهخدالعلع. [ ل َ ل َ ] (ع اِ) سراب . (منتهی الارب ). کوراب . (مهذب الاسماء). || گرگ . (منتهی الارب ). ذئب . || درختی است حجازی . || به سکون حرف آخر به معنی لعا است :
متلعلعلغتنامه دهخدامتلعلع. [ م ُ ت َ ل َ ل ِ ] (ع ص ) غلطنده از گرسنگی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که می جنبد و در می غلطد. (ناظم الاطباء). رجوع به تلعلع
درخشیدنلغتنامه دهخدادرخشیدن . [ دُ / دَ / دِ رَ دَ ] (مص ) تابیدن . پرتو افکندن . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ). تابان و روشن شدن . (شرفنامه ٔ منیری ). پرتو انداختن . تافتن . روشن شد
تعلعللغتنامه دهخداتعلعل . [ ت َ ع َ ع ُ ] (ع مص ) دودله شدن و نرم و فروهشته گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): تعلعل الرجل ُ؛ اضطراب و استرخی . (اقرب الموا