تلخ آبلغتنامه دهخداتلخ آب . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آتش بیک است که در بخش سراسکندر شهرستان تبریز واقع است و 435 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
تلخ آبلغتنامه دهخداتلخ آب . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ایجرود است که در بخش مرکزی شهرستان زنجان واقع است و632تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
تلخ آبلغتنامه دهخداتلخ آب . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهمئی سرحدی است که در بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
تلخ آبلغتنامه دهخداتلخ آب . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش زرند است که در شهرستان کرمان واقع است و 175 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
تلخ آبلغتنامه دهخداتلخ آب . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان زنجانرود است که در بخش مرکزی شهرستان زنجان واقع است و 410 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
تلخابلغتنامه دهخداتلخاب . [ ت َ ] (اِ مرکب ) آب تلخ و آب نمک . (ناظم الاطباء). آبی که مزه تلخ دارد.(یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : زرین رسنها بافته در دلو از آن بشتافته ره سوی دریا ی
طلخابلغتنامه دهخداطلخاب . [ طَ ] (اِخ )ظاهراً موضعی بوده است نزدیک سرخس . این نام سه بار در تاریخ بیهقی آمده است و مصحح آن کتاب گوید: «در کتابهای جغرافیا این نام نیامده و از محل
تلخ آب تاج الدینلغتنامه دهخداتلخ آب تاج الدین . [ ت َ جِدْ دی ] (اِخ ) دهی از دهستان جهانگری است که در بخش مسجد سلیمان شهرستان اهواز واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج
تلخ آب میانکوهلغتنامه دهخداتلخ آب میانکوه . [ ت َ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سوسن است که در بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز واقع است و 220 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
تلخ ابرولغتنامه دهخداتلخ ابرو. [ ت َ اَ ] (ص مرکب ) آنکه دارای ابروی گره دار و پرچین باشد. (ناظم الاطباء). تلخ رو. تلخ جبین . (آنندراج ). رجوع به تلخ رو شود.
تلخ آبهلغتنامه دهخداتلخ آبه . [ ت َ ب ِ ] (اِ مرکب ) آبی که بصورت قی برآید با طعم تلخ . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تلخ آب تاج الدینلغتنامه دهخداتلخ آب تاج الدین . [ ت َ جِدْ دی ] (اِخ ) دهی از دهستان جهانگری است که در بخش مسجد سلیمان شهرستان اهواز واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج
تلخ آب میانکوهلغتنامه دهخداتلخ آب میانکوه . [ ت َ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سوسن است که در بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز واقع است و 220 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
تلخ ابرولغتنامه دهخداتلخ ابرو. [ ت َ اَ ] (ص مرکب ) آنکه دارای ابروی گره دار و پرچین باشد. (ناظم الاطباء). تلخ رو. تلخ جبین . (آنندراج ). رجوع به تلخ رو شود.
تلخ آبهلغتنامه دهخداتلخ آبه . [ ت َ ب ِ ] (اِ مرکب ) آبی که بصورت قی برآید با طعم تلخ . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تلخ رولغتنامه دهخداتلخ رو. [ ت َ ] (ص مرکب ) تندمزاج و درشت رو. (ناظم الاطباء). تلخ ابرو. تلخ جبین . (مجموعه ٔ مترادفات ) (بهار عجم ) (آنندراج ). کنایه از ترشرو و بی دماغ ..... (ا