تلبسلغتنامه دهخداتلبس . [ ت َ ل َب ْ ب ُ ] (ع مص ) آمیخته و مبهم گردیدن کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در دست چفسیدن طعام . (منتهی الارب ) (
تلبسفرهنگ مترادف و متضاد۱. جامهپوشی ۲. آمیختگی، ابهام، تلبیس ۳. جامه پوشیدن، لباسپوشیدن، ملبس شدن ۴. مبهم شدن، آمیختهشدن ۵. اشتباه شدن
تلبثلغتنامه دهخداتلبث . [ ت َ ل َب ْ ب ُ ] (ع مص ) درنگ کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب علی بن علی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). توقف . (اقرب الموارد). || (اِمص ) درنگ
تَلْبِسُونَفرهنگ واژگان قرآنمی پوشانید (در جمله "تَلْبِسُونَ ﭐلْحَقَّ بِـﭑلْبَاطِلِ "حق را با باطل می پوشانیدو مشتبه می کنید)
تَلْبِسُونَفرهنگ واژگان قرآنمی پوشانید (در جمله "تَلْبِسُونَ ﭐلْحَقَّ بِـﭑلْبَاطِلِ "حق را با باطل می پوشانیدو مشتبه می کنید)
تلبکلغتنامه دهخداتلبک . [ ت َ ل َب ْ ب ُ ] (ع مص ) آمیخته و در هم شدن کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تلبس . (اقرب الموارد).
پوشیده شدنلغتنامه دهخداپوشیده شدن . [ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ملبس شدن . بتن کرده شدن . تغطی . تغشی . تستر. استتار. انتقاب . فرا گرفته شدن چیزی بچیزی . انخساف . انغمام . (تاج المص
تزیغلغتنامه دهخداتزیغ. [ ت َ زَی ْ ی ُ ] (ع مص ) خود را آراستن زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خود را آرایش کردن زن . (ناظم الاطباء). تبرج و تزین . (متن اللغة) (المنجد) (اقرب ال
پوشیدنلغتنامه دهخداپوشیدن . [ دَ ] (مص ) در بر کردن . بتن کردن . در تن کردن . پوشیدن جامه ای را. ملبس شدن . در پوشیدن . بر تن کردن . بر تن راست کردن . لبس . تلبس . مکتسی شدن . اکت