تلاملغتنامه دهخداتلام . [ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ تِلم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج ). رجوع به تلم شود.
تلاملغتنامه دهخداتلام . [ ت َ ] (ع اِ) تلامی و تلامیذ و تلامذه . ج ِ تلمیذ.(منتهی الارب ). شاگردان و آن در اصل تلامیذ بود است که یا و ذال را به جهت خفت حذف کرده اند. (آنندراج ).
طلاملغتنامه دهخداطلام . [ طُل ْ لا ] (ع اِ) شاهدانه . (منتهی الارب ). اسم شوم است که حب شهدانج باشد. (فهرست مخزن الادویه ).
تلامذةلغتنامه دهخداتلامذة. [ ت َ م ِ ذَ ] (ع اِ) ج ِ تلمیذ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شاگردان . ج ِ تلمیذ. (آنندراج ). رجوع به تلمیذ شود.
تلامیلغتنامه دهخداتلامی . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تلمیذ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تلمیذ و تلام شود.
تلامیذلغتنامه دهخداتلامیذ. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تلمیذ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). مثل تلامذة. (آنندراج ). رجوع به تلمیذ و تلام و تلامی شود.- تلامیذ بوالبشر ؛ کنای
تلامیعلغتنامه دهخداتلامیع. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تلمیع. (اقرب الموارد)(ناظم الاطباء). یقال : فیه تلمیع و تلامیع؛ اذا کان فیه الوان شتی . (اقرب الموارد). رجوع به تلمیع شود.
تلامیلغتنامه دهخداتلامی . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تلمیذ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تلمیذ و تلام شود.
تلامیذلغتنامه دهخداتلامیذ. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تلمیذ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). مثل تلامذة. (آنندراج ). رجوع به تلمیذ و تلام و تلامی شود.- تلامیذ بوالبشر ؛ کنای
تلامذةلغتنامه دهخداتلامذة. [ ت َ م ِ ذَ ] (ع اِ) ج ِ تلمیذ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شاگردان . ج ِ تلمیذ. (آنندراج ). رجوع به تلمیذ شود.
تلامیعلغتنامه دهخداتلامیع. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تلمیع. (اقرب الموارد)(ناظم الاطباء). یقال : فیه تلمیع و تلامیع؛ اذا کان فیه الوان شتی . (اقرب الموارد). رجوع به تلمیع شود.