تلاشیلغتنامه دهخداتلاشی . [ ت َ ](ع مص ) (از: «ل ش و») نیست و نابود شدن . منحوت است ازلاشی ٔ. (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات ). پوسیدن جثه و پراکنده گشتن اجزای وی از هم . (ناظم الاطباء). اضمحلال . ریزیدن از یکدیگر. از هم پاشیدن . از هم فروریختن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): الحدیث : سأل الز
تلاشیفرهنگ مترادف و متضاد۱. انهدام، پاچیدگی، پاشیدگی، پراکندگی، پوسیدگی، نیستی ۲. ازهمگسیختن، متلاشی شدن
تلاشیدنلغتنامه دهخداتلاشیدن . [ ت َ دَ ] (مص جعلی ) ضایع کردن . و پاشیدن . || جستجو و تفحص کردن و جستن . (ناظم الاطباء).
باکتریخوارbacteriophage, phageواژههای مصوب فرهنگستانویروسی که در درون باکتری همتاسازی میشود و باعث تلاشی باکتری میگردد
پودهخوار 1detritivore, detriphage, detriphagous, detrivorous, detritus feederواژههای مصوب فرهنگستانجانوری که از مواد آلی حاصل از تلاشی موجودات زنده تغذیه میکند
تلاشیدنلغتنامه دهخداتلاشیدن . [ ت َ دَ ] (مص جعلی ) ضایع کردن . و پاشیدن . || جستجو و تفحص کردن و جستن . (ناظم الاطباء).
متلاشیلغتنامه دهخدامتلاشی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) خراب ومعدوم و در اینصورت مأخوذ است از لاشی و این قسم اشتقاق از مرکبات بسیار آمده و آنچه در مردم متلاشی بمعنی تلاش و تلاش کننده مشهور است محض غلط چرا که تلاش لفظ ترکی است و الفاظ ترکی و فارسی بطور عربی اشتقاق کردن خطاست ، اگر چه بندرت فارسیان کرده
متلاشیفرهنگ مترادف و متضاد۱. آشولاش، ازهمپاشیده، پاشیده، پراکنده، داغان، مضمحل، ولو ۲. تلاشگر، جستجوگر