تللغتنامه دهخداتل . [ ] (اِخ ) در دوم تواریخ ایام 27:3 عوفل نامیده شده است و در میان وادی پنیرفروشان و وادی قدرون واقع است و بواسطه ٔ محل طبیعی آن و برجی که در آنجا میباشدبغای
تللغتنامه دهخداتل . [ ت َل ل ] (ع اِ) توده ٔ خاک و توده ٔ ریگ و پشته . ج ، تِلال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قطعه زمینی که از اطراف خود کمی بلندتر باشد جمع آن تلال و تُلو
تللغتنامه دهخداتل . [ ت َل ل ] (ع مص ) بر روی افکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بر زمین زدن کسی را یا برگردن و روی افکندن او را. (منتهی الارب )
طللغتنامه دهخداطل . [ طُل ل ] (ع اِ) گردن . || یک خوردنی از شیر. (منتهی الارب ). ج ، طلل . || شیر. (منتخب اللغات ). شیر. و منه یقال : ما بالناقة طل ؛ ای ما بها لبن ٌ. (مهذب ال
طللغتنامه دهخداطل . [ طَل ل ] (ع اِ) باران ریزه . (منتهی الارب )(منتخب اللغات ). سبکترین و ضعیفترین باران . نم . (منتهی الارب ). شب نم . (منتخب اللغات ). فوق نم و کم از باران
طللغتنامه دهخداطل . [ طَل ل ] (ع مص ) دیرداشت وام . امروز و فردا کردن غریم خود را. (منتهی الارب ). || کمی شیر ناقة. (منتهی الارب ). کم شدن شیر ناقه . (منتخب اللغات ). || سخت ر
تل اشگیلغتنامه دهخداتل اشگی . [ ت ُ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چاه کوتاه که در بخش برازجان شهرستان بوشهر واقع است و در حدود 390 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
تل اشگیلغتنامه دهخداتل اشگی . [ ت ُ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چاه کوتاه که در بخش برازجان شهرستان بوشهر واقع است و در حدود 390 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
تل اعفرلغتنامه دهخداتل اعفر. [ ت َل ْ ل ُ اَ ف َ رَ ] (اِخ ) عامه ٔ مردم آنرا چنین گویند اما خواص تل یعفر گویند اصل آن التل الاعفر بوده است بخاطر رنگ آن سپس بکثرت استعمال و آسانی ت
تل ابراهیملغتنامه دهخداتل ابراهیم . [ ت َل ْ ل ِ اِ ] (اِخ ) نامی است که اکنون شهر مرد را نامند که از شهرهای شنعا بود. رجوع به فرهنگ ایران باستان صص 118-119 شود.