تقلیبلغتنامه دهخداتقلیب . [ ت َ ] (ع مص ) نیک بگردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). برگردانیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الا
تقلیبفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. برگردانیدن؛ وارون کردن؛ دگرگون کردن.۲. وارون کردن کلمه و بدل کردن حرفی به حرف دیگر.
تقلیبdenaturation 1واژههای مصوب فرهنگستاندگرگون ساختن خواص فیزیکی و فیزیولوژیکی مواد بهوسیلۀ حرارت یا پرتوهای ایکس یا مواد شیمیایی
تغلیبلغتنامه دهخداتغلیب . [ ت َ ] (ع مص ) چیره گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). || مستولی ساختن کسی را بر بلا بقهر. (از اقرب الموارد). ||
تتلیبلغتنامه دهخداتتلیب .[ ت َ ] (ع مص ) جمع کردن مال و بازداشتن آن را از دیگری . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). گردآوردن وبازداشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)
الکل واسرشتهdenatured alcoholواژههای مصوب فرهنگستاناتیلالکلی که دارای ترکیب سمی مانند متیلالکل است متـ . الکل تقلیبی
تسفسطلغتنامه دهخداتسفسط. [ ت َ س َ س ُ ] (ع مص ) سفسطة. سوفسطایی شدن : این تسفسط نیست تقلیب خداست می نماید که حقیقتها کجاست . مولوی .پس تسفسط آمد این دعوی جبرلاجرم بدتر بود زین ه
شملخلغتنامه دهخداشملخ . [ ش َ ل َ / ش َ م َ ل َ ] (اِ) شلغم . (از برهان ) (ناظم الاطباء). شلغم . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از فرهنگ اوبهی ). تقلیب و تبدیل شلغم است . (آنندراج ) (
باژگونه کردنلغتنامه دهخداباژگونه کردن . [ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) وارونه کردن . || منقلب کردن . برگرداندن . قلب . (دهار). تقلیب .
غیرمخلوطفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ناب، سره، صافی، خالص▼، صاف، بیغش، پاک رقیق نشده، تقلیب نشده، همگن مجرد، محض، مطلق اصیل، نجیب