تقعوشلغتنامه دهخداتقعوش . [ ت َ ق َ وُ ] (ع مص ) تقعوس . کلانسال گردیدن . || ویران شدن خانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تالوشلغتنامه دهخداتالوش . (اِخ ) بعضی تصور می کنند... که کادوس مصحف یا یونانی شده ٔ تالوش است که در قرون بعد تالش یا طالش شده .مدرکی عجالةً برای تأیید این حدس نداریم ... (ایران
تاوشلغتنامه دهخداتاوش . [ وُ ] (اِ صوت )بزبان ترکی جغتائی صدای پا را گویند و با دو واو (تاووش ) هم گویند. (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 279). صدا و آواز پا. (ناظم الاطباء). رجوع
تاووشلغتنامه دهخداتاووش . (اِ صوت ) تاوش و صدا و آواز پای . (اشتینگاس ) (ناظم الاطباء). رجوع به تاوش شود.
تباوشلغتنامه دهخداتباوش . [ ت َ وُ ] (معرب ، مص ) (از «ب وش ») با هم فراگرفتن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تناوش . (قطر المحیط). با هم درآمیختن . (ناظم الاطباء).
زندلغتنامه دهخدازند. [ زَ ] (ع اِ) در عربی استخوان سر و دست را گویند که بجانب ساعد باشد. (برهان ). به عربی استخوان ساعد را گویند. (غیاث ). بتازی استخوان سر و دست را گویند که بج
تالوشلغتنامه دهخداتالوش . (اِخ ) بعضی تصور می کنند... که کادوس مصحف یا یونانی شده ٔ تالوش است که در قرون بعد تالش یا طالش شده .مدرکی عجالةً برای تأیید این حدس نداریم ... (ایران
تاوشلغتنامه دهخداتاوش . [ وُ ] (اِ صوت )بزبان ترکی جغتائی صدای پا را گویند و با دو واو (تاووش ) هم گویند. (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 279). صدا و آواز پا. (ناظم الاطباء). رجوع
تاووشلغتنامه دهخداتاووش . (اِ صوت ) تاوش و صدا و آواز پای . (اشتینگاس ) (ناظم الاطباء). رجوع به تاوش شود.