تقریب زدن 1approximate 1واژههای مصوب فرهنگستانبه دست آوردن نتیجهای که دقیق نیست، ولی برای منظور معینی به اندازۀ کافی به نتیجۀ درست نزدیک است
تقریب زدن 2approximation 2واژههای مصوب فرهنگستانشیوهای برای به دست آوردن نتیجهای که دقیق نیست، ولی برای منظور معینی به اندازۀ کافی به نتیجۀ درست نزدیک است
تقریبلغتنامه دهخداتقریب . [ ت َ] (ع مص ) نزدیک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نزدیک گردانیدن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج )
تقریبفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نزدیک کردن؛ نزدیک گردانیدن.۲. نزدیک بودن.۳. [قدیمی] نوعی دویدن اسب؛ چهارنعل.
تصحیح پیوستگیcontinuity correctionواژههای مصوب فرهنگستانجملهای تصحیحی برای تقریب زدن توزیع یک متغیر تصادفی گسسته با یک متغیر تصادفی پیوسته