تقریلغتنامه دهخداتقری . [ ت َ ق َرْ ری ] (ع مص ) از پی فراشدن . (تاج المصادر بیهقی ). در پی آب رفتن و جستن آنرا. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تقریلغتنامه دهخداتقری ٔ. [ت َ ] (ع مص ) بند کرده شدن زن جهت استبراء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تقرئة شود. || بیرون آمدن از حیض . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تغریلغتنامه دهخداتغری . [ ت َ ] (اِ) امضاء و صحه ٔ پادشاهی وطغرا. (ناظم الاطباء). و رجوع به طغرا و طغری شود.
طغریلغتنامه دهخداطغری . [ طُ را ] (ع اِ) طغرا. علامتی که با خط درشت بر طره ٔ احکام سلطانی کشند. صاحب تاج العروس گوید: این کلمه تتری است و اصل آن طورغای باشد و فارس و روم (مقصود
تقریبلغتنامه دهخداتقریب . [ ت َ] (ع مص ) نزدیک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نزدیک گردانیدن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج )
تقریحلغتنامه دهخداتقریح . [ ت َ ] (ع مص ) ریش گردانیدن . (از || سپوختن سوزن بروَشم . || آغاز روییدن نبات بر زمین . || آغاز رستن کردن گیاه عرفج . || برآمدن برگهای درخت . || کندن چ
تقریدلغتنامه دهخداتقرید. [ ت َ ] (ع مص ) خوار کردن . (تاج المصادر بیهقی ). خوار گردانیدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خوار و رام گردی
تقریر افتادنلغتنامه دهخداتقریر افتادن . [ ت َ اُ دَ ] (مص مرکب ) گفتن . بیان کردن : اینقدر از فضایل این پادشاه تقریر افتاد. (کلیله و دمنه ). اینقدر از فضایل ملک که تالی و تابع دین است ت
تقریبلغتنامه دهخداتقریب . [ ت َ] (ع مص ) نزدیک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نزدیک گردانیدن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج )
تقریحلغتنامه دهخداتقریح . [ ت َ ] (ع مص ) ریش گردانیدن . (از || سپوختن سوزن بروَشم . || آغاز روییدن نبات بر زمین . || آغاز رستن کردن گیاه عرفج . || برآمدن برگهای درخت . || کندن چ
تقریدلغتنامه دهخداتقرید. [ ت َ ] (ع مص ) خوار کردن . (تاج المصادر بیهقی ). خوار گردانیدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خوار و رام گردی
تقریر افتادنلغتنامه دهخداتقریر افتادن . [ ت َ اُ دَ ] (مص مرکب ) گفتن . بیان کردن : اینقدر از فضایل این پادشاه تقریر افتاد. (کلیله و دمنه ). اینقدر از فضایل ملک که تالی و تابع دین است ت