تقتللغتنامه دهخداتقتل . [ ت َ ق َت ْ ت ُ ] (ع مص ) برای حاجت آمدن : تقتل لحاجته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تأنی برای حاجت . (از اقرب الموارد). || خمیدن و درپیچیدن زن د
تقطللغتنامه دهخداتقطل . [ ت َ ق َطْ طُ ] (ع مص ) بریده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بریده شدن از ریشه . (از اقرب الموارد).
لیلیلغتنامه دهخدالیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت حطیم . از زوجات پیغمبر(ص ) اما پیش از ملاقات چون شنید که برص دارد وی را طلاق داد. (تاریخ گزیده ص 161). صاحب الاصابة آرد: لیلی بنت ا
متقتللغتنامه دهخدامتقتل . [ م ُ ت َ ق َت ْ ت ِ ] (ع ص ) شرمگین و باحیا و ملایم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آمده برای حاجت . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب ا
شویلغتنامه دهخداشوی . [ ش َ وا ] (ع ص ، اِ) کار سهل و اندک از هر چیز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ستور ریزه . (منتهی الارب ). مال پست . (از اقرب الموارد). || اطراف دست
راهطلغتنامه دهخداراهط. [ هَِ ] (اِخ ) جایگاهی است در غوطه ٔ دمشق در سمت خاوری آن بعد از «موج عذراء» در کنار حمص هنگامی که از قصیر بسوی «ثنیة العقاب » بیایی ، جایگاه مذکور در طرف
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن مرةبن دودان النفیلی . از بزرگان صدر اسلام است و زمان پیغمبر (ص ) رادرک کرده وثیمه او را یکی از کسانی داند که در جنگ رده بودند و موعظتی