تقاطعلغتنامه دهخداتقاطع. [ ت َ طُ ] (ع مص ) ازیکدیگر بریدن . (زوزنی ). بریدن دو گروه از یکدیگر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). باهم قطع نمودن یکدیگر را. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ضد تواصل . (اقرب الموارد). حصه حصه شدن ارحام . || جدا شدن پاره ای از چیزی . (از اقرب الموارد). از هم جداشدگی . ||
تقاطعفرهنگ فارسی عمید۱. چهارراه.۲. (ریاضی) نقطهای که در آن دو یا چند خط یکدیگر را قطع کنند.۳. (اسم مصدر) از هم بریدن و جدا شدن.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] یکدیگر را قطع کردن.
تکاتعلغتنامه دهخداتکاتع. [ ت َ ت ُ ] (ع مص ) پیاپی شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) تتابع. (اقرب الموارد). || با یکدیگر پس روی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تکاثحلغتنامه دهخداتکاثح . [ ت َ ث ُ ] (ع مص ) روباروی شمشیر زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تکافح . (اقرب الموارد). رجوع به تکافح شود.
خروجی تقاطعintersection exitواژههای مصوب فرهنگستانقسمتی از بازوی تقاطع که از آن برای خروج استفاده شود
تقاطع 1crossing, crossover 1واژههای مصوب فرهنگستانمحل تلاقی دو مسیر راهآهن یا جاده با راهآهن که تغییر مسیر در آن امکانپذیر نباشد
خروجی تقاطعintersection exitواژههای مصوب فرهنگستانقسمتی از بازوی تقاطع که از آن برای خروج استفاده شود
grade crossingدیکشنری انگلیسی به فارسیگذر درجه، تقاطع شاهراه، تقاطع راهاهن، تقاطع پیادهروها، تقاطع راهاهن و جاده
تقاطع 1crossing, crossover 1واژههای مصوب فرهنگستانمحل تلاقی دو مسیر راهآهن یا جاده با راهآهن که تغییر مسیر در آن امکانپذیر نباشد
تقاطع چلیپاdiamond crossing, track crossingواژههای مصوب فرهنگستانمحل تلاقی دو خط آهن که در آن عبور همزمان قطارها در هر دو مسیر امکانپذیر باشد متـ . چلیپا 3
تقاطع دوگانهdouble crossover 1, diamond crossover, scissors crossover, universal crossoverواژههای مصوب فرهنگستاناتصال دو خط آهن موازی ازطریق دو خط رابط مورب
تقاطع زمانبندیشدهsignalized intersectionواژههای مصوب فرهنگستانتقاطعی که عبور وسایل نقلیه از آن بهکمک چراغ راهنمایی نوبتبندی شود
متقاطعلغتنامه دهخدامتقاطع. [ م ُ ت َ طِ ] (ع ص ) از هم دیگر برنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). جدا شونده یکی از دیگری . هر دو چیزی که به هم برسند و سپس از هم جدا گشته یکدیگر را قطعکنند. خاجی شکل و صلیبی شکل . (ناظم الاطباء). آنچه که به چیزی دیگر برسد و آن را قطع کند. (فرهنگ
متقاطعفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه از چیز دیگر بگذرد و آن را قطع کند.۲. (ریاضی) دو خط که به هم برسند و یکدیگر را قطع کنند.۳. بریدهبریده؛ مقطّع.
حلقههای انبارش متقاطعintersecting storage ringsواژههای مصوب فرهنگستانحلقههای انبارشی که در آنها دو باریکة پروتون درحالحرکت در دو مسیر دایرهای در جهتهای متقابل وادار به برخورد سربهسر با یکدیگر میشوند
خروجی تقاطعintersection exitواژههای مصوب فرهنگستانقسمتی از بازوی تقاطع که از آن برای خروج استفاده شود