تقاصرلغتنامه دهخداتقاصر. [ ت َ ص ُ ] (ع مص ) اظهار کوتاهی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بازایستادن از امری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بازایستا
تباصرلغتنامه دهخداتباصر. [ ت َ ص ُ ] (ع مص ) دیدن بعض ایشان مر بعض را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تخاصرلغتنامه دهخداتخاصر. [ ت َ ص ُ ] (ع مص ) دست یکدیگر بگرفتن در رفتن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گرفتن بعضی دست بعضی دیگر را. (از اقرب الموارد) (از قطر
تقاترلغتنامه دهخداتقاتر. [ ت َ ت ُ ] (ع مص ) همدیگر را فریفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تخاتل . (اقرب الموارد).
تقارلغتنامه دهخداتقار. [ ت َ قارر ] (ع مص ) قرارو ثبات ورزیدن و آرمیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ثابت و ساکن شدن . (از اقرب الموارد).
تکاوللغتنامه دهخداتکاول . [ ت َ وُ ] (ع مص ) اظهار کوتاهی نمودن و بازایستادن از امری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تقاصر. (اقرب الموارد). رجوع به تقاصر شود.
اشنیلغتنامه دهخدااشنی . [ اَ نا ] (ع ن تف ) مکروه تر. ناپسندتر. زشت تر : و لم یکن عیبها الا تقاصرهاو ای عیب لها اشنی عن القصر.؟
متقاصرلغتنامه دهخدامتقاصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) اظهار کوتاهی نماینده و بازایستنده از امری . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آن که باز می ایستد از کردار چیزی و آن
تقاربلغتنامه دهخداتقارب . [ ت َ رُ ] (ع مص ) با یکدیگر خویشی داشتن . (زوزنی ). بیکدیگر نزدیک شدن . (دهار) (از آنندراج ) (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). خلاف تباعد. (از اقرب ا
تواقصلغتنامه دهخداتواقص . [ ت َ ق ُ ] (ع مص ) به اوقص مانستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). کوتاه گردن بودن . (ناظم الاطباء). و در حدیث جابر: و کانت علی َّ بردة ف