تغاطلغتنامه دهخداتغاط. [ ت َ غاطط ] (ع مص ) همدیگر را در آب فروبردن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تماقل . تغامس . (اقرب الموارد). و رجوع به این دو کلمه شود.
طغاتلغتنامه دهخداطغات . [ طُ ] (ع ص ، اِ) طُغاة.ج ِ طاغی : فی الجمله چون آن حدود از طُغات پاک شد. (جهانگشای جوینی ). و آن حدود را چندانک از طغات پاک کند، او را مسلم باشد. (جهانگ
تقاتللغتنامه دهخداتقاتل . [ ت َ ت ُ ] (مص ) اقتتال . (زوزنی ). کارزار کردن و بهم کشتن نمودن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یکدیگر را کشتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
تقاترلغتنامه دهخداتقاتر. [ ت َ ت ُ ] (ع مص ) همدیگر را فریفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تخاتل . (اقرب الموارد).
تقاتقلغتنامه دهخداتقاتق . [ ت َ ت ِ ] (ع ص ) با سرعت و شتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تقتاق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یقال : قرب تقاتق . (ناظم الاطباء).
تقاتللغتنامه دهخداتقاتل . [ ت َ ت ُ ] (مص ) اقتتال . (زوزنی ). کارزار کردن و بهم کشتن نمودن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یکدیگر را کشتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
تقاترلغتنامه دهخداتقاتر. [ ت َ ت ُ ] (ع مص ) همدیگر را فریفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تخاتل . (اقرب الموارد).
تقاتقلغتنامه دهخداتقاتق . [ ت َ ت ِ ] (ع ص ) با سرعت و شتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تقتاق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یقال : قرب تقاتق . (ناظم الاطباء).
لَّا تُقَاتِلُواْفرهنگ واژگان قرآنكه نجنگيد(در عبارت "أَلَّا تُقَاتِلُواْ " جزمش به دليل "أن" ناصبه است كه البته نون آن هم با ادغام يرملون حذف شده است)
تقتاقلغتنامه دهخداتقتاق . [ ت َ ] (ص ) باسرعت و شتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به تقاتق شود.