تقابلغتنامه دهخداتقاب . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند است و 636 تن سکنه دارد. محصول آنجا غله وپنبه و میوه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
تقارضلغتنامه دهخداتقارض . [ ت َ رُ ] (ع مص ) وام دادن یکدیگررا. (دهار). || یکدیگر را تقریض کردن . (صراح ). همدیگر را شعر خواندن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب
تقاضا آمدنلغتنامه دهخداتقاضا آمدن . [ ت َ م َ دَ ] (مص مرکب ) تقاضا برآمدن . میل کردن . خواهان شدن : چو کار از پای بوسی برتر آمدتقاضای دهان بوسی برآمد. نظامی .تقاضای آن شوی چون آیدش ک
تقاضا داشتنلغتنامه دهخداتقاضا داشتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) میل داشتن . خواهان بودن . طلب کردن : مقصد ناله ٔ دل از من مدهوش مپرس شوق مست است ندانم چه تقاضا دارد. میرزا بیدل (از آنندرا
صرفلغتنامه دهخداصرف . [ ص َ ] (ع اِ) (اصطلاح فقه ) بیعی که ثمن و مثمن آن طلا یا نقره است ، در صرف علاوه بر شرائطی که اجتماع آنها در افراد دیگر بیع لازم است ، ثمن و مثمن باید در
تقابلغتنامه دهخداتقاب . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند است و 636 تن سکنه دارد. محصول آنجا غله وپنبه و میوه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
تقارضلغتنامه دهخداتقارض . [ ت َ رُ ] (ع مص ) وام دادن یکدیگررا. (دهار). || یکدیگر را تقریض کردن . (صراح ). همدیگر را شعر خواندن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب
تقاضا آمدنلغتنامه دهخداتقاضا آمدن . [ ت َ م َ دَ ] (مص مرکب ) تقاضا برآمدن . میل کردن . خواهان شدن : چو کار از پای بوسی برتر آمدتقاضای دهان بوسی برآمد. نظامی .تقاضای آن شوی چون آیدش ک