تفهلغتنامه دهخداتفه . [ ت َف ْه ْ ] (ع مص ) اندک و حقیر و کهنه و لاغر گردیدن . (منتهی الارب ). اندک و زبون شدن . (آنندراج ).
تفهلغتنامه دهخداتفه . [ ت َ ف ِه ْ ] (ع ص ، اِ) اندک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجل تفه ؛ مرد حقیر و خسیس و دون . (ناظم الاطباء). || طعامی که مزه حلاوت و ترشی و تلخی ن
طفحلغتنامه دهخداطفح . [ طَ ] (ع مص )پر و لبالب گردیدن آوند و پر کردن آن (لازم و متعدی ). (منتهی الارب ). سرریز شدن . لبریز شدن . لبالب و پر شدن ظرف . (منتخب اللغات ). || پر شدن
تفةلغتنامه دهخداتفة. [ ت ُ ف َ / ت ُف ْ ف َ ] (ع ص ، اِ) زن خوار و ذلیل . (منتهی الارب ). || سیاه گوش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). جانورکی چون بچه سگ یا موش
تفهنالغتنامه دهخداتفهنا. [ ت َ ف ِ ] (اِخ ) شهری است بمصر در ناحیه ٔ جزیره ٔ قوسینا. (از معجم البلدان ).
تفهرلغتنامه دهخداتفهر. [ ت َ ف َهَْ هَُ ] (ع مص ) فراخ حال گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فراخ حال گردیدن : تفهر الرجل فی المال ؛ اتسع فیه . (از اقرب الموارد
تفهقلغتنامه دهخداتفهق . [ ت َ ف َهَْ هَُ ] (ع مص ) فراخ و گشاده گردیدن برق و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || روان گردیدن خون و جز آن . (من
تفهملغتنامه دهخداتفهم . [ ت َ ف َهَْ هَُ ] (ع مص ) دریافتن به درنگ . (تاج المصادر بیهقی ). دریافتن . (زوزنی ) (دهار). اندک اندک دریافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء
تفةلغتنامه دهخداتفة. [ ت ُ ف َ / ت ُف ْ ف َ ] (ع ص ، اِ) زن خوار و ذلیل . (منتهی الارب ). || سیاه گوش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). جانورکی چون بچه سگ یا موش
تفهنالغتنامه دهخداتفهنا. [ ت َ ف ِ ] (اِخ ) شهری است بمصر در ناحیه ٔ جزیره ٔ قوسینا. (از معجم البلدان ).
تفهرلغتنامه دهخداتفهر. [ ت َ ف َهَْ هَُ ] (ع مص ) فراخ حال گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فراخ حال گردیدن : تفهر الرجل فی المال ؛ اتسع فیه . (از اقرب الموارد
تفهقلغتنامه دهخداتفهق . [ ت َ ف َهَْ هَُ ] (ع مص ) فراخ و گشاده گردیدن برق و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || روان گردیدن خون و جز آن . (من
تفهملغتنامه دهخداتفهم . [ ت َ ف َهَْ هَُ ] (ع مص ) دریافتن به درنگ . (تاج المصادر بیهقی ). دریافتن . (زوزنی ) (دهار). اندک اندک دریافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء