تفنهلغتنامه دهخداتفنه . [ ت َ ن َ ] (اِ) پرده ٔ عنکبوت . (صحاح الفرس ) (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تنتئه ٔ عنکبوت . (شرفنامه ٔ منیری ). تفنی .
تقنلغتنامه دهخداتقن . [ت ِ ] (ع ص ، اِ) طبیعت و اصل ، یقال : الفصاحة من تفنه ؛ ای من سوسه . والسوس ، الطبع. || مرد حاذق . || گل و لای چاه . || آب دفزک سیاه تیره از جوی و مانند
انفستلغتنامه دهخداانفست . [ اَ ف َ ] (اِ) تنیده ٔ عنکبوت . (لغت فرس اسدی ) (انجمن آرا). پرده و تنیده ٔ عنکبوت . (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کرتینه . (ناظم
ماندنلغتنامه دهخداماندن . [ دَ ] (مص ) مانستن و شبیه بودن . (ناظم الاطباء). مانیدن . شبیه بودن . شباهت داشتن . مشابهت داشتن . همانند بودن . مانند بودن . (یادداشت به خط مرحوم دهخد
ابوالحسنلغتنامه دهخداابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َس َ ] (اِخ ) شهید. از قدمای شعرای بلخ ، معاصر رودکی و در شعر هم سنگ او بوده است . صاحب شاهد صادق گوید او در 325 هَ . ق . درگذشته است و