تفنهلغتنامه دهخداتفنه . [ ت َ ن َ ] (اِ) پرده ٔ عنکبوت . (صحاح الفرس ) (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تنتئه ٔ عنکبوت . (شرفنامه ٔ منیری ). تفنی .
تانهلغتنامه دهخداتانه . (اِخ ) موضعی است در هند که در مشرق آن دو قصبه ٔ «بهروج » و «رهنجور» قرار دارند. رجوع به ماللهند بیرونی ص 100 و 102 و التفهیم چ جلال همایی ص 198 و نزهةالق
تانهلغتنامه دهخداتانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) تان باشد. (جهانگیری ) (برهان ). تان و تار نقیض پود. (ناظم الاطباء). نقیض پود است و آن تارهایی است که جولاهگان برای بافتن مهیا کنند. (ب
تانهلغتنامه دهخداتانه . [ن َ ] (اِخ ) تلفظ ترکی تانا (رود). رجوع به قاموس الاعلام ترکی و «تانا» شود.
تانه شیلوهلغتنامه دهخداتانه شیلوه . [ ] (اِخ ) محل داخل شدن شیلوه یکی از مرز و بوم افرائیم میباشد. (صحیفه ٔ یوشع 16:6). بعضی آن را شیلو و دیگران خرابه ٔ ثعله دانسته اند و آن تلی است ک
تقنلغتنامه دهخداتقن . [ت ِ ] (ع ص ، اِ) طبیعت و اصل ، یقال : الفصاحة من تفنه ؛ ای من سوسه . والسوس ، الطبع. || مرد حاذق . || گل و لای چاه . || آب دفزک سیاه تیره از جوی و مانند
انفستلغتنامه دهخداانفست . [ اَ ف َ ] (اِ) تنیده ٔ عنکبوت . (لغت فرس اسدی ) (انجمن آرا). پرده و تنیده ٔ عنکبوت . (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کرتینه . (ناظم
ماندنلغتنامه دهخداماندن . [ دَ ] (مص ) مانستن و شبیه بودن . (ناظم الاطباء). مانیدن . شبیه بودن . شباهت داشتن . مشابهت داشتن . همانند بودن . مانند بودن . (یادداشت به خط مرحوم دهخد
ابوالحسنلغتنامه دهخداابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َس َ ] (اِخ ) شهید. از قدمای شعرای بلخ ، معاصر رودکی و در شعر هم سنگ او بوده است . صاحب شاهد صادق گوید او در 325 هَ . ق . درگذشته است و