لغتنامه دهخدا
تفطر. [ ت َ ف َطْ طُ ] (ع مص ) شکافته شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). شکافته گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || آشکار شدن برگ شاخ درخت . (از اقرب الموارد). || شکافته شدن زمین بهنگام سر برآوردن رستنیها از آن .