تفضیل نهادنلغتنامه دهخداتفضیل نهادن . [ ت َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) برتری دادن . برگزیدن کسی را بر دیگری . افزونی نهادن یکی بر دیگری : یگانه بار خدایی که از فضائل اوهمی نهند زمین را به آسمان تفضیل .امیر معزی (ا
تفضللغتنامه دهخداتفضل . [ ت َ ف َض ْ ض ُ ] (ع مص ) افزون شدن بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برتری و فزونی . (ناظم الاطباء). || افزونی نمودن . || نیکویی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). لطف و مرحمت و احسان و مهربانی و خ
تفضیللغتنامه دهخداتفضیل . [ ت َ ] (ع مص ) افزونی دادن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). فضل نهادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). فزونی نهادن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) فزونی و برتری و فضیلت . (ناظم الاطباء) : انظر کیف فضلنا بعضهم علی ب
افقلغتنامه دهخداافق . [ اَ ] (ع مص ) بر سر خود شدن و رفتن در آفاق . (ناظم الاطباء). بطور خود شدن و رفتن در آفاق . (منتهی الارب ). بر سر خود به آفاق رفتن . (از اقرب الموارد). در زمین رفتن . (المصاد زوزنی ). رفتن . (آنندراج ). || عطا کردن بعضی را بیشتر از بعضی . (ناظم الاطباء). تفضیل نهادن برخ
تفضیللغتنامه دهخداتفضیل . [ ت َ ] (ع مص ) افزونی دادن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). فضل نهادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). فزونی نهادن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) فزونی و برتری و فضیلت . (ناظم الاطباء) : انظر کیف فضلنا بعضهم علی ب
تفضیلفرهنگ فارسی معین(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) برتری دادن . 2 - بسط دادن ، شرح دادن . 3 - (اِمص .) شرح و بسط .
حرف تفضیللغتنامه دهخداحرف تفضیل . [ ح َ ف ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شمس قیس گوید: تاء و راء است که در اواخر صفات معنی ترجیح و تفضیل دهد، چنانکه عالم ترو توانگرتر. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 167).
اسم تفضیللغتنامه دهخدااسم تفضیل . [ اِ م ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صاحب کشاف گوید: اسمی است که از فعل اشتقاق شود برای آنکه فزونی صفتی را در موصوفی بر دیگران (که دارای آن صفت هستند) بیان کند. پس اسم فاعل و اسم مفعول و صفت مشبهه ، از آن جدا گردید، زیرا که آنها فزونی را نرسانند. و صیغه ٔ مبالغ
تفضیللغتنامه دهخداتفضیل . [ ت َ ] (ع مص ) افزونی دادن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). فضل نهادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). فزونی نهادن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) فزونی و برتری و فضیلت . (ناظم الاطباء) : انظر کیف فضلنا بعضهم علی ب
افعل التفضیلفرهنگ فارسی عمیددر دستور زبان عربی، اسم تفضیل؛ صفت؛ اسمی یا وصفی که به برتری داشتن موصوفش بر غیر در صفتی دلالت کند. Δ وزن آن در عربی برای مذکر، افعل و برای مؤنث، فُعْلی است، مانند اکبر و کبری.