تفشیلغتنامه دهخداتفشی . [ ت َ ف َش ْ شی ] (ع مص ) زیاده گشتن بیماری در قوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پراکنده شدن و گستردن . گویند: هذا قرط
تجشئةلغتنامه دهخداتجشئة.[ ت َ ش ِ ءَ ] (ع مص ) به آروغ آوردن . (زوزنی ). آروغ دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
تفئیللغتنامه دهخداتفئیل . [ ت َ ] (ع مص ) فال گیرانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تفئیملغتنامه دهخداتفئیم . [ ت َ ] (ع مص ) افزودن . (زوزنی ). افزودن حرفی یا بیشتر در اول یا میان یا آخر کلمه ای . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ... ثم فئمت (ای زید فیها حرف او اکثر
تفسئةلغتنامه دهخداتفسئة. [ ت َ س ِ ءَ ] (ع مص ) درانیدن جامه را و کشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). درانیدن جامه را و در «عباب » کشیدن تا آنکه پاره و شکافته شود.
تفشیرهلغتنامه دهخداتفشیره . [ ت َ رَ/ رِ ] (اِ) عدس سبز پخته ٔ نرم کوفته که مردم تهران عدسی گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفشله شود.