طفره رفتنفرهنگ مترادف و متضادطفره زدن، تعلل کردن، سردواندن، اهمالکاری کردن، در رفتن، سستی کردن ≠ اقدام کردن، عمل کردن، دستیازیدن
طفره رفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی زیر کار دررفتن، شانه خالی کردن، اهمال کردن، دم بهتله ندادن، فرار کردن، ترک کردن، سر باززدن، ازسر بازکردن، بهانه کردن، ناز کردن، دررفتن
تفرةلغتنامه دهخداتفرة. [ ت َ ف ِ رَ ] (ع اِ) گیاهی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یک نوع گیاهی . (ناظم الاطباء). || سبزه ٔ نودمیده و گیاه ریزه که زیر درخت روید یا گیاه ریزه که
تفرةلغتنامه دهخداتفرة. [ ت ِ رَ / ت ُ رَ/ ت ُ ف َ رَ / ت َ ف ِ رَ ] (ع اِ) مغاکچه ٔ لب بالایین .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نقره ای بر وسط لب بالا. (از اقرب الموار
تارهلغتنامه دهخداتاره . [ ] (اِخ ) بیرونی در تحقیق ماللهند (ص 157) آرد: اما «ژمکوت » در موضعی است که یعقوب و فزاری یاد کرده اند وگفته اند که در دریای آن (حوالی ) شهری است مسمی ب
سبزهلغتنامه دهخداسبزه . [ س َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) سبزی . گیاه نورسته . گیاه خودروی نورسته . رستنی و نبات . (آنندراج ). علف و گیاه . گیاه که در قطعه زمینی رویَد. (از فرهنگ نظام
لبلغتنامه دهخدالب . [ ل َ ](اِ) شفه . (دهار). لحمی که در مدخل دهان واقع است . قسمت خارجی دهان که دندانها را پوشاند. پرده ٔ پیش دهان که دندانها را پوشاند.نام هر یک از دو قسمت گ
گلچین گلچین رفتنلغتنامه دهخداگلچین گلچین رفتن . [ گ ُ گ ُ رَ ت َ ] (مص مرکب )آهسته و به تفرج رفتن . به تأنی و به آرامی رفتن .
لیکنلغتنامه دهخدالیکن . [ ک ِ ] (از ع ، حرف ربط) این کلمه ظاهراً لکن ّ عرب است (مماله ٔ لکن ّ) و یا صورتی از بیک فارسی قدیم . در تداول ما بیشتر لیکن و گاهی نیز لکن به کار رود. و
گردش رفتنلغتنامه دهخداگردش رفتن . [ گ َ دِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) به سیر و تنزه به صحرا شدن . بیرون شدن از مکان به باغ و بستان یا دیگر جا برای تفریح و تفرج .