تفترلغتنامه دهخداتفتر. [ ت َ ت َ ] (ع اِ) دفتر و نامهای فراهم آورده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دفتر، لغت بنی اسد. (از اقرب الموارد).
تفترلغتنامه دهخداتفتر. [ ت َ ف َت ْ ت ُ ] (ع مص ) مست شدن از شراب . || با قدم بطئی رفتن . || ضعیف سست شدن . (ناظم الاطباء). || آرمیدن پس از جوشش و سست شدن بعد از درشتی . (از اقر
تفطرلغتنامه دهخداتفطر. [ ت َ ف َطْ طُ ] (ع مص ) شکافته شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). شکافته گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ا
تآترلغتنامه دهخداتآتر.[ ت ِ آ ] (فرانسوی ، اِ) تئاتر مأخوذ از فرانسه و متداول در زبان فارسی . تماشاخانه . نمایش خانه . بازیگرخانه . صحنه یا جایی که بازیگران برای نشان دادن داست
تخترلغتنامه دهخداتختر. [ ت َ خ َت ْ ت ُ ] (ع مص ) سستی آوردن و مسترخی گردیدن و کاهل شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تفتر و استرخاء. (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تذبللغتنامه دهخداتذبل . [ ت َ ذَب ْ ب ُ ] (ع مص ) برفتار مردان رفتن زن باآنکه باریک بدن است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).خرامیدن . (منتهی الارب )
دفترلغتنامه دهخدادفتر. [ دَ ت َ ] (اِ) نامه های فراهم آورده . (منتهی الارب ). تعدادی از صحف و نامه ها که جمع شده باشد، و از آن جمله است دفاتر حساب و دفاترخراج . (از اقرب الموارد
ذوالنجمةلغتنامه دهخداذوالنجمة. [ ذُن ْ ن َ م َ ] (ع اِ مرکب ) خر. (منتهی الارب ). و در تاج العروس ذیل کلمه ٔ نجمة آمده است : و النجمه بالفتح و یحرک ... نبت معروف فی البادیة، قال ابو
دلغتنامه دهخداد. (حرف ) صورت حرف دهم از الفبای فارسی و هشتم از الفبای عربی و چهارم از الفبای ابجدی و نام آن دال است و گاه برای استواری ِ ضبط، دال مهمله گویند. (مقدمه ٔ برهان