تفاوصلغتنامه دهخداتفاوص . [ ت َ وُ ] (ع مص ) از یکدیگر جدا شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تباین و در اللسان «تفاوص الکلام ». (از اقرب الموارد).
تحاوصلغتنامه دهخداتحاوص . [ ت َ وُ ] (ع مص ) خود را اَحْوَص وانمودن . (منتهی الارب ). خود را اَحْوَص وانمودن کسی ، و اَحْوَص مردی که دنباله ٔ چشم وی تنگ باشد. (آنندراج ).
تخاوصلغتنامه دهخداتخاوص . [ ت َ وُ ] (ع مص ) بمعنی مخاوصة. (منتهی الارب ). به دنبال چشم نگریستن . (آنندراج ). چشم خوابانیده تیز نگریستن بسوی چیزی ، چنانکه هنگام راست کردن تیر و د
تفاوهلغتنامه دهخداتفاوه . [ ت َ وُه ْ ] (ع مص ) باهم سخن گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تکالم قوم . (از اقرب الموارد).
تفاصحلغتنامه دهخداتفاصح . [ ت َ ص ُ ] (ع مص ) شیوازبانی نمودن که نباشد. (زوزنی ). تفصح . (منتهی الارب ). به تکلف فصاحت نمودن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || به زبان عرب سخ
تحاوصلغتنامه دهخداتحاوص . [ ت َ وُ ] (ع مص ) خود را اَحْوَص وانمودن . (منتهی الارب ). خود را اَحْوَص وانمودن کسی ، و اَحْوَص مردی که دنباله ٔ چشم وی تنگ باشد. (آنندراج ).
تخاوصلغتنامه دهخداتخاوص . [ ت َ وُ ] (ع مص ) بمعنی مخاوصة. (منتهی الارب ). به دنبال چشم نگریستن . (آنندراج ). چشم خوابانیده تیز نگریستن بسوی چیزی ، چنانکه هنگام راست کردن تیر و د
تفاوهلغتنامه دهخداتفاوه . [ ت َ وُه ْ ] (ع مص ) باهم سخن گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تکالم قوم . (از اقرب الموارد).
تفاصحلغتنامه دهخداتفاصح . [ ت َ ص ُ ] (ع مص ) شیوازبانی نمودن که نباشد. (زوزنی ). تفصح . (منتهی الارب ). به تکلف فصاحت نمودن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || به زبان عرب سخ